تبیین زیست اخلاقی
زمانی برای دشواری اخلاق دراین سرزمین
تبریز، جلسه هشتم
26 مرداد ماه 1397
مقدمه ای درباب اهمیت غایت وفضیلت
عنوان بحث حاضر از تماشای فیلم «زمانی برای مستی اسبها» ساخته بهمن قبادی برگرفته شده است (ماجرای فیلم مربوط میشود به تلاش بیامان کودکی که پدر از دست داده و درنقش یک مرد برای تامین هزینه درمان خواهر بیمارش مجبور به کولبری در کوههای برفی روستاهای کردنشین مرزی است). اکنون نیز میشود گفت زمانی برای کرخت شدن انسانهاست . در ایران زمانی برای فراموش شدن اخلاق است. شما بدون استدلال ادعای مرا نخواهید پذیرفت چون خلاف اخلاق است ـ فضیلت ذهن به این است که انسان چیزی را بدون دلیل نپذیرد. پیروی از جهالت رذیلت ذهن است.
غایات اخلاقی برای بشریت و سیاره مهم اند. اگر غایات اخلاقی را فراموش کنیم دیگر چیزی برای معنای بودن ما باقی نمیماند. «بی باده کشید بار تن نتوانم». با غایات است که هر ارزش دیگری در زندگی معنی پیدا می کند؛ هر ارزشی مثل دوست داشتن فرزند و میهن، داشتن اعتماد بنفس و... . اگرغایت اخلاقی نداشته باشیم از معنی تهی میشویم. حتی ارزشهای عمیقتری چون معرفت، دانایی و دانش نیز در غیاب حساسیت اخلاقی با تمام اوجشان فرو میریزند. آنچه که به هستی و دانش ما ارزش میدهد، اخلاق است. تفکیک اثبات گرایانۀ ارزش و دانش از پرتگاههای فکری و تله ای معرفت شناختی بود. نتیجه تفکیک مطلق دانش و ارزش منجر به دانش ابزاری شد و این دانش ابزاری بر فضیلت سایه انداخت و چنین شد که میبینیم. در پسِ بحث زیست اخلاقی؛ حسی نهفته و شهودی ، یک تجربه، یک درک عمومی، یک تنش و استرس جمعی وجود دارد که به ما هشدار میدهند غایت اگر از دانش بشر گم بشود؛ علم به دانش ابزاری تحویل پیدا می کند.
مک اینتایر که جماعت گراست در کتاب خود به نام «بسوی فضیلت» از گم شدن فضیلت بحث می کند. رهیافت جماعت گرایی این است که فرد مهم است ـ آزادی و استقلال ، حق اوست ـ اما فرد در خلا وجود ندارد ـ فرد در جماعت است ـ اگر جماعتی منحل و مضمحل شود، فرد هم ازبین میرود ـ فرد بدون جامعه و جماعت وجود ندارد. فرد مستقل از دیگری و اجتماع وجود ندارد. متفکرانی مثل هابرماس و راولز نیز به این امرکه ـ غایت مهم است ـ التفات دارند. برهمین اساس ، راولز «نظریه عدالت» را پدید آورده است و مک اینتایر «بسوی فضیلت» را.
فضیلت مهمترین کیفیتی است که هستی ما به آن نیاز دارد. انسان برای ارزشمندی وجود خود به این کیفیت بسیار اساسی نیازمند است. بدون فضیلت تهی می شویم و فرو میریزیم. تهیگی و خلوّ ذاتی در مقابل ملأ ذاتی. خالی بودن، اجوف بودن و تهی بودن شخصیتی در مقابل پر بودن و سرشار بودن. فضیلت کیفیتی است که ما را بر آن میدارد تا نگران شأن بشر باشیم. انسانیت، صاحب شرف و شان و کرامت است. فضیلت ما را بر آن میدارد که به فکر منافع عمومی باشیم و خود را در منافع عمومی به اشتراک بگذاریم. در غیر این صورت از معنا وارزش خالی میشویم و رفته رفته بشریت تهی میشود. این تهی شدن قضیهای جدی و قابل توجه است. کیفیتی در ماست به نام فضیلت که میگوید اوجی در انسان هست. ما نیازمند اوجی هستیم. فضیلت؛ اوج یک دانش آموز، اوج یک رفتگر شریف و اوج یک حکمران است. اگر فضیلت از اوج حیات حکمران افول کند، تبدیل به هیتلر میشود. هیتلری که نماد سقوط بشری است ومنشأ نابودی میلیونها انسان می شود. فضیلت، کیفیتی است که ما را میسازد و نباید تن بدهیم به اینکه این اوج افول کند و ناپدید شود. باید نگران اخلاق خود باشیم و این استرس اصیلی است. باید نگران انسان و شرف و مرارتهای او بود. امانوئل لویناس[1]، فیلسوف فرانسوی میگوید اخلاق، شنیدن صدای دیگریست : «آی آدمها که بر ساحل نشسته شادان خندانید!/ یک نفر در آب دارد میسپارد جان (نیما یوشیج)». اوج است که دانش و ادبیات و شعور اجتماعی را معنا می بخشد. سمفونی معانی بلند وارزش های بلند باهم اوج بشریت را می سراید. به نام این اوج، نهادهای مردم بنیاد برپا می شود، کاری آفریده می شود و اشتغال ایجاد میشود .این اوج است که به اینها معنا میدهد. یک اوج اگر نباشد ادبیات، دانش و اقتصاد و کسبوکار همه فرو میریزند و آن اوج، فضیلت است
عوامل اجتماعی مؤثر بر دشوار شدن اخلاق
در جلسه پیش از مدلهایی بحث شد که عوامل زمینهای در بیرون و متغیرهای علّی در درون ما، مثل نگرش را برای کسب اخلاق توضیح می دادند. گاهی شرایط به گونهای میشود که عوامل زمینهای برای اخلاقی بودن ما یا اخلاقی ماندن ما خیلی سخت و راه دشوار میشود. جلسات پیش برخی از این عوامل زمینهای توضیح داده شدند که عبارت بودند از ۱. اتمسفر فضای اجتماعی ۲. شرایط محیطی منتهی به خود مداری ۳. ابهام در موقعیت ها انتخاب برای فاعلان ۴. مناسب نبودن ساختار قدرت. حالا می رسیم به ادامه بحث و به این میپردازیم که اخلاق آنقدر هم که به نظر می رسد فردی نیست، قوام اخلاق فردی، به نظم اخلاقی (Moral Order) در جامعه است.
مشکلی که امروزه در جامعه ایران داریم، به هم خوردن نظم اخلاقی[2] است ومنشأ آن نیز ناکارکرد شدن[3] نهادهاست (شدهاند). امیل دورکیم[4] ، جامعه شناس فرانسوی، میگوید که «نهاد» مهم است و نهاد های اجتماعی برای ما قاعده[5] ایجاد میکنند و شاید اصلی ترین حرفی که دانش جامعه شناسی زده است همین است. چون خانواده تولید قاعده میکند، میگوییم خانواده یک نهاد است. نهادها هنجارهای[6] اجتماعی را ایجاد میکنند و در صورتی که این نهادها ضعیف و یا مختل شوند و کارکردهای خود را از دست بدهند ، زیر پای اخلاق خالی می شود.
مثل نهاد خانواده که تا حدودی ناکارکرد شدهاست. البته خانواده در ایران جزو نهادهای جان سختی است که هنوز نیمه جان باقی مانده است. محققان و جامعه شناسان برجسته ایرانی و یا جامعه شناسان خارجی که درباره مسائل ایران مطالعه میکنند، بر این باورند که در ایران نهادی در حال سوسو زدن است و آن هم خانواده است. با این حال خانواده هم کارکرد سابق خود را ندارد و دچار مشکلاتی است. مثلا وقتی پدری سه پیشه دارد تا منابع مالی خانواده را تامین کند، این خانواده قطعا بدکارکرد و کرخت میشود. یا خانواده گسترده تبدیل به خانواده هسته ای شده و ... .
طبق نظر اجماع جامعه شناسان، دین نیز یک نهاد اجتماعی است. البته یک دستگاه نیست بلکه نهادی مثل خانواده است. امروزه در ایران یکی از نهادهایی که مضمحل و بد کارکرد شده، دین است. نهادی که قرار بود معنای غایی و نظم اجتماعی ایجاد کند اتفاقابی معنا شده و بی نظمی اجتماعی ایجاد کرده است. نهاد آموزش و پرورش نیز ناکارکرد شده است. خلاقیتها را سرکوب میکند و کارکرد اجتماعی کردن بچه ها را از دست داده است؛ در حالی که در گذشته مدرسه شخصیت کودکان را میساخت و یکی از نهادهای اجتماعی کردن افراد بود، امروزه کارکرد خود را از دست داده است . اقتصاد، دولت و دانشگاه نیز تبدیل به نهادهای ناکارکرد شدهاند. همه این عوامل سبب شدهاند که اخلاق بی یار و یاور شود. در یک جمله، اکنون زمانی برای دشوارگشتن اخلاقی بودن در این سرزمین است (زمانی برای مستی اسبها).
دانشگاه استنفورد پروژهای به نام ایران 2040 دارد. بیشتر محققین هم ایرانی هستند و در ابتدا اعلام کردهاند که این یک پروژه سیاسی نیست، بلکه یک مطالعه آکادمیک درباره ایران است. نمونههایی از این تحقیق قابل توجه است، داده ها دربرگیرنده سالهای 1990 تا حدود 2015 است شامل چهار دوره هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی:
§ سرقت های کشف شده (سرقتهای ثبت و کشف شده):
سرقت های کشف شده مرتب بیشتر شدهاست واین نشانهای از به هم خوردن نظم اخلاقی در جامعه است.
با بررسی دادهها میتوان پیشبینی کرد که در سال 2040 روندها چگونه خواهند بود و وضعیت به چه شکلی پیش می رود و این اجتناب ناپذیر است مگر اینکه کاری انجام شود.
بر اثر ناکارآمدی حکمرانی در کشور شاخص رضایت از زندگی روز به روز افت پیدا میکند. در سال 2006 رتبه ایران در نیک بختی جهانی 54 از 100 بود و سپس در سال 2015 به رتبه 67 سقوط کرد. به تعبیر علم جامعهشناسی وقتی رضایت از زندگی نباشد، اختلال در رفتاراجتماعی[8] ایجاد میشود. اختلال دو حالت دارد. یک.اختلال درونیسازی شده مثل افسردگی، اضطراب در جامعه، علایم بدنی مثل تیک، علائم مرضی مثل بیماریهای گوارشی، کنارهگیری و انزوا و نبودن نشاط اجتماعی. دو. اختلال برونسازی شده مثل قانون شکنی، پرخاشگری و و سرقت و وندالیسم[9] یا همان تخریب اماکن عمومی. نتیجه همه این اختلالات دشوار شدن زیست اخلاقی است.
§ پنجرههای شکسته
جامعه ایران دچار وضعیتی به نام «پنجرههای شکسته» است. تئوری پنجرههای شکسته در علوم مختلف مثل جامعه شناسی، مدیریت و بقیه تعریف میشود. خانهای متروکه را تصور کنید؛ اگر بر حسب اتفاق یکی از پنجرههای این خانه شکسته شود، احتمال شکستن پنجرههای دیگر افزایش پیدا میکند و این حالت بصورت فاکتوریل افزایش می یابد. وقتی سیستم بهم خورده باشد، همه به آن سنگ میزنند. امروزه ایران دچار چنین وضعیتی شده است. وقتی درباره وضعیتی علائمی منفی از سیستم میرسد همه منتظر علائم بد بیشتری هستند و امید به بهبودی کم میشود.
§ روندهای نامتجانس در ایران
روندهای جامعه ایران نامتجانس و ناهمگرا شده و باهم در حال جنگاند. یعنی روندها با هم«نا همداستان» اند و به اصطلاح یکی استخوان لای زخم دیگریست و این خیلی دهشتناک است. دو نمونه از همان تحقیق استنفورد که در بالا یادکردیم ذکر می شود:
ü شاخص توسعه انسانی (Human Development Index) و برابری قدرت خرید PPP:
شاخص توسعه انسانی نشاندهنده میزان تحصیلات و امید به زندگی میباشد. و بر اساس ثبت موالید و مرگ و میرها، میانگین سن افراد توسط آن پیش بینی میشود. اکنون در ایران یکی از شاخصهای عمومی و ظاهری که به طور مرتب پیش میرود، شاخصهای سلامت است. مثلا آب بهداشتی و آشامیدنی در روستاها بیشتر میشود. همچنین روندها بطوریست که جمع تحصیل کردهها بیشتر میشود. در واقع «شاخص توسعه انسانی» به مجموعه روند تحصیلات، درآمد پایه و سلامت گفته میشود وتاحدی در ایران پیش می رود. اما اکنون خواهیم دید که شاخصی دیگر درست ناهمساز با این است. شاخص دیگر طبق این جدول PPP یا برابری قدرت خرید است. ایران جامعه ایست که دو سیر در جهت متفاوت دارد. در واقع حالتی پیش آمده که جامعه از لحاظ سوادآموزی مردم در یک جهت پیش میرود (افزایش)، اما به لحاظ برابری قدرت خرید سیر دیگری دارد (کاهش). به عبارتی مردم درس میخوانند اما حس موفقیت اقتصادی بالایی ندارند. به زبانی دیگر اگر درس نمیخواندیم و بیکار میشدیم، این قدر ناراحت نبودیم.
در جدول زیر می بینیم که بیکاری دارای روند متزلزلی است (بیکاری با جامعه ایران بازی میکند). مثلا بیکاری در پایان دورهی آقای خاتمی، نسبت به دورههای قبلی بهبود پیدا کرد اما بعد دوباره رو به افزایش بود و سپس دوباره بهتر شد و اخیرا بسیار افزایش پیدا کرده است. ملاحظه میشود که در جامعه ایران روندهایی وجود دارند که با اعصاب مردم ایران میجنگند. از یک جهت به جامعه یک نوع پالسی وارد میشود و از جهت دیگر پالسی متفاوت.
ü شاخص تجدید پذیری آب، درآمد نفتی و پهنای باند:
میتوان گفت شاخص تجدید پذیری آب یک سقوط واقعیست. با بررسیهایی که در دانشگاه استنفورد انجام گرفته، دادهها نشان میدهند که آب ما در حال از بین رفتن است. شاخص دیگر نشان دهنده درآمد نفتی است. سرانه درآمد نفتی ایرانیها مدام کم و زیاد شده و در دورهی روحانی دوباره کم شدهاست. میبینیم که از یک طرف آب مان در حال اتمام است، و از طرفی بهرهبرداری از چاه های نفتی سخت خواهد شد و فروش نفت وجود نخواهد داشت. اگر جامعه ایران در این جدول فقط دارای این دو منحنی بود، گرفتاریهایی وجود داشت اما نارضایتی شاید خیلی حاد نبود. اما وجود منحنی سوم، منشأ بحران شدهاست. سرانه پهنای باند، ارتباطات و فناوری اطلاعات و اینترنت و در واقع ارتباط با جهان در ایران، روز به روز در حال افزایش است و روند آن به بیانی take off کردهاست. این جامعهای که به ارتباط با جهان بیرون اصرار میورزد، و این روند اوج گرفتهاش با روندهای دیگر متناسب نیست، به هم میریزد. در اینجا نظم اخلاقی دچار تزلزل شده و جامعه دیگر نظم اخلاقی ندارد.
فرانسیس فوکویاما[10] ، نویسنده کتاب پایان تاریخ[11] ، بر این عقیده است که در ایران یک انقلاب اجتماعی در اعماق جامعه در حال روی دادن است و آن تحصیلات بچهها و خانمهاست. به تعبیر فوکویاما خانمهای تحصیل کرده و دارای اطلاعات، جمعیت جوان که دائم در حال ارتباط با دنیا هستند، تغییرات در اعماق جامعه ایران ، زنان و کودکان و جوانان تحصیل کرده که مرتب با جهان در ارتباط اند و این انقلاب زیر چادری زن ها که دارای آگاهی ها و سوداهای جدید شده اند، همه وهمه جهان زندگی ایران را بسیار پویا ساخته است اما ساختار رسمی در ایران روستایی است و به این جهان زندگی در اریان جواب نمیدهد. این گفته فوکویاما که ساختار ها در ایران روستایی است، به گوش ایرانیها خوش نمیآید ولی سخن تلخ را باید قبول کرد هر چند دربارهی آن ملاحظه داریم. هرچند میتوان گفت فوکویاما شناخت خیلی درستی هم از ساختارهای ایران ندارد. چون در خود ساختارهای ایران هم از این زیستجهان، چیزهایی چکه می کند منتها سرکوب میشوند. در خود ساختارهای ایرانی کسانی هستند که کم و بیش از جنس این زیست جهان اند ولی کل ساختار روستاییست و مشکل دارد. هسته سخت ساختارها و قدرت روستاییست. میانگین سنی افرادی که در ایران تصمیمهای سرنوشت ساز میگیرند و ایدئولوژی آنها با سبک زندگی و هنجارها و درک مردم ایران با هم جور نیستند. ایران دارای یک ساختار محافظهکار[12] غیر قابل بازخواست ملی میباشد. در نهایت به این نتیجه میرسیم که جامعه ایران دچار ناهمگنی روندهاست. و در این میان چیزی که لطمه میخورد نظم اخلاقی است.
نتیجه گیری
سرزمین ما در شرایط بسیار دشواری قرار گرفته و آینده تا حد زیادی برای این جامعه مبهم است. مشکلات زیست بومی به یک نقطه بحرانی رسیده اند. این بحرانها در ابتدا مشکل بودهاند، سپس به معضل تبدیل شده، و سپس چالش و در آخر به بحران مبدل شدهاند. مشکلات زاد و ولد میکنند. نابسامانیهای اقتصادی، مشکلات کارآمدی و مشروعیت نظام حکمرانی، بروکراسی فاسد دولت و شکاف بین دولت و ملت از بحرانهای جامعه ایران اند. امروزه در دنیا معدود کشوری وجود دارد که شکاف میان دولت و ملت تا این حد عمیق باشد. شکنندگی همبستگی اجتماعی، مسئله حقوق گروههای اجتماعی، آسیبپذیری نظم اخلاقی و ترس از وضعیت استثنایی از عواقب بحران «شکاف میان دولت و ملت» است. ما در پی پیامدهای تحریم، شکست دیپلماسی و ضعف طبقه متوسط به مرثیه اخلاق نگاه میکنیم. تشدید نابرابریها، افت شدید کیفیت زندگی، بوجود آمدن نوکیسهها، فساد، استیصال ، بحران همبستگی اجتماعی، شورشهای کور، افزایش پوپولیسم و لومپنیسم، ضعف جامعه مدنی و مسائل دیگر از پیامدهای ضعف طبقه متوسط هستند و در اینجاست که ما به برنامه قوی اخلاق نیازمندیم.
جامعه ایران طبق تئوریهایی که در جلسات گذشته توضیح داده شد، به برنامه قوی اخلاق – نه برنامه ضعیف یا متعارف اخلاق – نیازمند است. وضع علایم مرضی جامعه به نحوی است که کاری از دست برنامه های متعارف اخلاقی که در سوئیس، مالزی یا ترکیه در حال اجرا است، بر نمیآید. بلکه دوز بالایی از برنامه قوی اخلاق لازم است که دو مورد «قابلیت شخصی» و «فعالیت و توسعه شخصی» در جلسات گذشته گفته شد. موارد «مسئولیت شخصی اخلاق» و «فضیلت اخلاقی» توضیح داده خواهند شد.
در این موقعیت «انسان» باید به صحنه بیاید. برنامه اخلاقی قوی بدین معنا که جامعه مدنی باید خیلی بیشتر از این کار کند. NGOها، نهادهای محلهای و همسایگی، نهادهای مدنی و اجتماعی و همچنین خود انسان و فرد ایرانی باید بیشتر از قبل فعالیت داشته باشند. مهمترین خاستنگاه برنامه توسعه شخصی خود فرد است. هر فردی باید برای خودش برنامه توسعه شخصی داشته باشد؛ همانگونه که برای اشتغال و درآمد خود برنامهریزی میکند. انسان به پس انداز معنوی و معرفتی نیز احتیاج دارد. ذهن ما و خودآگاه اخلاقی ما مهمترین جای پای ما برای برنامه توسعه شخصی است. ما باید خودآگاهی اخلاقی خود را بیدار کنیم. در انسان میل به کمال و خیر عمومی وجود دارد که باید بیدار شود. همچنین باید میل به غمخواری و در غم انسان نشستن را نیز در خود بیدار کنیم. اگر فاقد غایت اخلاق باشیم، تهی و پوچ خواهیم شد. اگر اوجی نباشد که به آن چشم بدوزیم، تهی خواهیم شد. باید در پی فضیلتی بدویم تا سرشار از معنا شویم. «خالی هر لحظه را سرشار باید کرد از هستی/ زنده باید زیست در آنات میرنده/ با خلوص نابتر مستی/ چیست جز این؟/ نیست جز این راه/ زنده دارد زنده دل دم را/ هر کجا هر گاه... (م.امید)».
همهی ما آن کیفیت را باید در خود تولید کنیم. و درجه اول آن پروراندن درکی استعلایی از خودمان است: پروراندن یک ادراک استعلایی از خود و کشف ارزشهای نهایی در خود. گام اول تولید کیفیت خلاق در ماست. این ارزشها را در خود کشف کنیم، آهسته آهسته تجربه و زیست کنیم و برای ایستادن در این عالم تکیهگاهی در خود داشته باشیم. اکنون در ایران همه تکیهگاهی لازم داریم که بایستیم و لازمه آن تولید کیفیتی در خود و با وجه مسیحایی خود آشنا شدن است. در شهر پیتزبورگ پنسیلوانیا، بر سر در کلیسایی نوشته شده است: «دیدید که شیطان در را محکم میکوبد، مسیح را پشت در بفرستید.» یعنی مسیح آسا برخیزید و در را بگشایید. مسیحای درون خود را بیدار کنیم. همانطور که درون ما دجالی هست، مسیحی هست. «فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد (حافظ)». در همهی ما «فیض روحالقدس»ی وجود دارد که همان درک استعلایی ما از خودمان است. «شاید که عشق من گهواره تولد عیسایی دیگر باشد (فروغ فرخزاد)». عشق به محله، وطن و انسانها، به تعبیر فروغ همان عشقیست که گهواره تولد عیسایی میشود. «میبایست از لحظه/ از آستانه زمان/ بگذرد/ و به قلمرو جاودانگی قدم بگذارد (مرد مصلوب|شاملو)». یعنی از این لحظه گذشتن و به یک ابدیت رسیدن. «ابدیت در دل لحظه کنونیست.» در همین لحظه ای که میرود، ابدیتی هست و آن ابدیتی است که مسیح در آن زنده میشود. «از لجه سیاه بی خویشی درآمد دیگر بار (شاملو)». از اینجاست که انسانهای کنشگر، قوی و غمخوار برمیخیزند. انسانهایی با عضلات تصمیمگیری نیرومند برای جامعهشان و شهرشان و برای ایران و برای بشریت.
در مناطق طالقان و اورازان درختانی وجود دارند که در طول سال سبزند. مردم محل به این درختان «اَوْرس» میگویند. «اَو» به معنی آب و «اورس» به معنی «رسیده به آب» است. در این مناطق خشک، این درختان تقلا کرده و به داخل خاک نفوذ میکند. ریشههای خود را تا شصت متر درون زمین فرو کرده و به آب میرسند و در طول سال سبز میمانند. در اینجا آیه «وَ أَن لَوِ استَقَاموا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَینَاهُم مَاءً غَدَقاً (آیه 16 سوره جن)» به ذهن انسان میآید. اگر در طریقت ، استواری به خرج دهند، از آب فراوان سیرابشان میکنیم. اگر انسان در سلوک اخلاقی خویش استقامت به خرج دهد به یک فراوانی در هستی خویش می رسد برکت وکفایت پیدا می کند.