تبیین زیست اخلاقی
تبریز، جلسه نهم
۲۷ مهر ماه ۱۳۹۷
مقدمه ای معرفت شناختی
کنفسیوس حکیم گفت: اگر واژه ها سامان بگیرند شهر نیز سامان می یابد. از نظر فیلسوفان تحلیلی، کلمات و مفاهیم باید دقیق باشند. ما با کلماتمان گرد و غبار ایجاد میکنیم و راه را نمیبینیم. کوآین[1] یک فیلسوف تحلیلی است و پیشنهاد میکند که به جای متوقف شدن در پرسش چیستی[2] ، به پرسش چگونگی[3] نیز بپردازیم. پس باید مفهوم اخلاق را هم به طور دقیق تحلیل بکنیم. این اخلاق که گفته می شود؛ چگونه به وجود می آید؟ یا چگونه ویران می شود؟
دربارۀ چگونگی ساخته شدن اخلاق
معرفت واحساسات اخلاقی چگونه ساخته می شود و چگونه زوال می یابد؟ اخلاق، یک سازۀ اجتماعی[4] است، اخلاق به شکل اجتماعی ساخته میشود. انسان موجودی اجتماعی است، نه فردی منفک در جامعه. عواطف و اخلاق به صورت اجتماعی ساخته میشوند و اگر ویران شوند به صورت اجتماعی ویران خواهند شد. ترنر[5]، جامعه شناس آمریکایی، که قبلا از کتاب «عواطف بشر»[6] مباحثی آوردیم، در اثر دیگر خود در مورد اخلاق بشر و نحوه ساخته شدن اجتماعی آن (Turner, 2010) صحبت میکند و توضیح میدهد که چگونه اخلاق از طریق کدهای فرهنگی[7] ساخته میشود. به عنوان مثال راستگویی وصداقت و احساس مسؤولیت جمعی وهمکاری گروهی یک کد فرهنگی است. طبق گفته ترنر، برای ساخته شدن کدهای فرهنگی چهار شرط لازم است:
1.داشتن کدهای فرهنگی عمومیت یافته[8] و دارای وضوح: در جامعه امروزی ما کدهای فرهنگی اخلاقی اگر هم موجود باشند، وضوح ندارند و مردم دچار ابهام شدهاند. معلوم نیست بالاخره آیا از دروغ باید اجتناب کرد یا لازمه بقا و زندگی است! از مرحوم حسابی نقل شدهاست: ایران جامعهای است که اگر بخواهی جامعه را آباد کنی خودت ویران می شوی، و اگر بخواهی خودت را آباد کنی باید جامعه را ویران کنی. اگر این کد فرهنگی موجود در ذهن حسابی باشد، این یعنی کدهای اخلاقی در ایران ابهام دارند. ترنر میگوید کدهای فرهنگی عمومیتیافته باید ارزشها و ضد ارزشها[9] را بوضوح دربربگیرند. این کدها در حال حاضر در جامعه ما دچار ابهام هستند در حالیکه در دهه ی ۴۰ و ۵۰ تا این حد مبهم نبودند.
2.این کدها در افراد نفوذ داشته باشند: زمانی یکسری فضیلت ها در عواطف مردم نفوذ داشتند. اکنون این نفوذ کم شدهاست. مثلا در یک جامعه آن چنانکه در کتاب ما ایرانیان (بخش مم ها) توضیح داده شده است ، مم خشونت در اذهان نفوذ می یابد و مسائل خود را با خشونت حل می کنند در حالی که در جامعهی دیگر ذهنیت اجتماعی به آنها دستور می دهد که : مشکلات خود بدون خشونت و به صورت صلح آمیز حل کنند. پس کدهای عمومیت یافته فرهنگی باید در گروه های اجتماعی نفوذ یابند و تمایل عاطفی و هیجان ایجاد کنند.
3.احساس شادمانی و خرسندی و رضایت از رعایت هنجارها
4.احساس ناشادمانی و ناخرسندی و نارضایتی از عدم رعایت هنجارها
این کدها از طریق پند و اندرز و ابلاغیهها ودستورات به وجود نمیآید بلکه از طریق سنتهای نیرومند ونافذ، تجربه های زیست، معانی، نمادها و اسطورهها شکل میگیرند و از طریق نهادها و ترتیبات و قواعد واقعی و عوامل ساختاری و اقتضائات موقعیتی تقویت و نهادینه میشوند.
بدین ترتیب «اخلاق اجتماعی» به زندگی درونی[10] و ذهنیت جمعی[11] و زبان و رتوریک[12] جامعه تبدیل میشود. مردمان به این کدهای اخلاقی وارزشها وضد ارزشها حساس می شوند، دلبستگی عمومی به ارزشها به وجود می آید و همبستگی اخلاقی ایجاد میشود. برعکس اگر این کدها ساخته نشود اصولاً تردیدی درونی درجامعه هست که اخلاق چقدر با منطق رئال ِ زندگی ما سازگار است، اصلاً ارزشها و ضد ارزشها واقعاً چیستند و چقدر برای زندگی من اولویت دارند.
مثالی از ساخته شدن اجتماعی اخلاق
در ابتدای ساخته شدنِ اولیه ایالات متحده، رؤیای آمریکایی در ذهن پیشگامان بود، امثال توماس جفرسون از طریق اعلامیه استقلال آمریکا در دهه 70 قرن هجده ، بر ارزشهای برابری وحقوق بشر واحترام پای فشردند، این ارزشها از سنتهای پیوریتنی[13] مشروب شدند، فضیلت های سبک زندگی آمریکایی رواج یافتند[14]، اعتماد به اثربخشی وکارامدی خود، فردگرایی نهادینه توأم با میل فراوان به انجمن کردن، عضو شدن در کلوپ ها، مشارکت محلی، باور نداشتن به بخت واقبال از کدهای فرهنگی آن دورۀ آمریکا بود و اینکه اگر من مشکلی دارم لابد در محاسبات عقلانی وعملکردم خطایی وجود داشت.
بدین ترتیب ملاحظه می کنیم اخلاق اجتماعی آمریکایی البته در دوره نخست رشد آمریکا، بر اثر یک پویش و پویایى ساختهشده و این ایالت ها متحد شدند و تبدیل به یک تمدن بزرگ و موفق شدند. نگاه نکنید که الان آمریکا بازبر اثر عوامل مختلف اجتماعی دچار مشکلات و تنزلی شده است ودر حقیقت ، اخلاق شان همانطور که به صورت اجتماعی ساخته شد ، به صورت اجتماعی هم دچار تهدید می شود. در ابتدا، یک سلسله از ارزشها اهمیت اجتماعی برای عموم آنها داشتند. پیوریتنها میگفتند: دعوت خدا را وقتى لبیک میگوییم که کار و اشتغال براى مردم ایجاد شود و این یعنی همان «عبادت به جز خدمت خلق نیست». انسانهایى بهوجود آمدند که به خیر عمومى توجه داشتند، براى نزدیکى به خدا بیش از مناسک ، بشردوستی لازم است. خدا نیازمند مناسک نیست. آنها آمدند و با توکل به خدا، کار خلاق تولید کردند. و در این شرایط ارزشهایى در جامعه نهادینه شدند. آمریکا ساخته شد و در آن هاروارد ساخته شد و آمریکا توانست از بحرانهاى بزرگ و عمیق اقتصادى عبور کند. این پویشها منجر به شکوفای اولیه آمریکا شدند، باور به ارزشهاى معنوى و اخلاقى چون احترام به انسان توسعه پیدا کرد. یکى از ارزشهاى اخلاقی آمریکا، حقوق بشر و احترام به دیگری بود. ارزش دیگر «فردگرایى تؤام با انجمن کردن» به وجود آمد ، اینکه من به تنهایى مهم هستم و استقلال وازادی انتخاب باید داشته باشم، اما نباید به تنهایى کار کنم و کلوپ کردن ارزش شد. در بررسىهاى تاریخ آمریکا متوجه مىشویم که افراد فردگرا هستند اما مایلند انجمن کنند و این یک ارزش محسوب مىشود. ایالتها در آمریکا چگونه مستقل شدند؟ در ابتداى رشد آمریکا، مردم به این نتیجه رسیدند که باید ایالتهایمان را خود تغییر دهیم، محلهمان را خود تغییر دهیم، کالج و نهاد اقتصادى درست کنیم، درباره مشکلات محلهمان بررسى بهعمل آوریم. مشکلات کیفیت زندگى، اضطراب مردم محله، مشکلات مدرسه را خود حل کنیم. بهترین مدارس را پیوریتنها ساختند؛ مدارسى با برنامههاى کیفى خوب و جدى، با توجه به تعلیم و تربیت درست، توجه به رفتار معنوى و اجتماعى بچهها توسط پیوریتنها در آمریکا ساخته شد. آنها به این نتیجه رسیدند که «بخت» وجود ندارد، اگر من نتیجه بدى گرفتم، مشکل در محاسبات من بودهاست. باید آنها را اصلاح کنم. آنها اعتماد به اثربخشى در خود پیدا کردند. همچنین نوعی اخلاقیات اجتماعی عمل گرا و کثرت گرا و دموکراتیک به وجود آمد و چنانکه گفته شد اخلاق آنها به صورت اجتماعی ساخته شد و کدهای فرهنگی عمومیت یافت.
نمونه ای از ساخته شدن اجتماعی اخلاق را شما در داستان سرمایه اجتماعی میبینید که باید بتوانید به دیگران اعتماد بکنید ، اعتماد داشته باشید که آنها با شما اخلاقی رفتار می کنند تا شما هم با اعتماد لازم، طریق اخلاقی با انها در پیش بگیرید. در مقیاس اجتماعی برای اینکه مردمان اخلاقی باشند لازم است باور یا امید داشته باشند که دیگران هم به اخلاق قائلاند. در این صورت است که احساس پیوند و همدلی و مشارکت اخلاقی به مردمان دست می دهد و کدهای فرهنگی ارزشها وضد ارزشها عمومیت ونفوذ می یابند و درونی یک جامعه می شود.
مسألۀ اخلاق در ایران
اخلاق در جامعه ما دچار مشکلاتی شده است.
§ یک.تزویر/ یک رنگی
بعد از انقلاب،کد فرهنگی «تزویر» بوجود آمد و تا حدی عمومیت یافت. خیلی ها دارای ظاهر و باطن دوگانه شدند. کد فرهنگی «شفافیت» در مقابل «تزویر» قرار دارد.
§ دو. نق زنی/ انتقاد
کد فرهنگی دیگری که این روزها در کشور ما عمومیت یافته است «نق زنی» است. نق زنی کد فرهنگی ناکارامدی است در مقابل نقد جدّی و خلاق و مسئولانه. نقد مسئولانه یعنی سهم من از مشکلاتی که جامعه دارد چیست؛ مسئولیت من برای بهبود وضعیت سازمانی که در آن کار می کنم یا محله ای که در آن زندگی می کنم چیست. آنچه که امروز به صورت نقزنی در همه جا مثل فضای مجازی باب شده، ارزشی ندارد و بهعبارتی جامعه نیاز به فالوور ندارد، بلکه نیازمند کنشگر است.
§ سه. فردگرایی خودمدار / فردگرایی نهادینه شده
طبق کد فرهنگی عمومیت یافتۀ «فردگرایی خودمدار» ، هرکس گلیم خود را از اب میکشد. در مقابلش کد فرهنگی« فردگرایی نهادینه شده» هست که فرد میگوید که من منافعم را از طریق خیر رساندن به دیگران به دست خواهم آورد. همچنان که آدام اسمیت[15] گفته است: آن قصاب محل به مردم گوشت خوب می دهد تا همیشه بتواند در آن محل قصابی کند.
§ چهار. «دیگری» غیر قابل اعتماد/دیگری قابل اعتماد
کد فرهنگی عمومیت یافته در جامعه ما «دیگری غیر قابل اعتماد است!» . ای کاش روزی برسد که کد فرهنگی تعمیم یافته ما چنین باشد :«دیگری قابل اعتماد است مگر این که شواهدی مستند از غیر قابل اعتماد بودن او در دست باشد.». الان اصل بر بی اعتمادی شده است در حالی که برا یاخلاق اجتماع لازم است اصل بر پیوند و اعتماد باشد.
§ پنج. حس ناکارامدی و یأس از اصلاح امور/ حس اثربخشی و روحیه کار جمعی برای اصلاح امور
اگر فردى را می بینید که کارهاى داوطلبانه و خیرخواهانه انجام میدهد، لابد توانسته است انرژی ها و خیالات و هیجانات خویش را مدیریت نماید و حسّ «خوداثربخشى» خویش را حفظ کند. «خوداثربخشى فردى» این است که فرد به خود بگوید که من میتوانم کارى را آغاز کنم و میتوانم در هر موقعیتى مؤثر باشم، حتی اگر لازم باشد یک تنه وارد میدان می شوم و برای تغییراتى در محیط با دیگران همکاری ایجاد می کنم. گاهى این نوع طرز تفکر و هیجان را از دست می دهیم و هیچ کاری برای جامعه انجام نمی دهیم چون تصور مىکنیم که دیگران با ما همراهی نخواهند کرد. در حقیقت یک کد تعمیم یافته ای در ذهنیت وفرهنگ عمومی ما هست که« مگر از دست من یکی یا ما چند نفر چه کاری ساخته است ». در مقابلش تصور کنید آن کد عمومیت یافته فرهنگی که در برخی جوامع هست وآن «تیم سازى» است. به نتیجه هم می رسند.
§ شش. من هم خوبم و توهم خوبی :(با تو اخلاقی رفتار می کنم چون باور دارم توهم با من اخلاقی رفتار می کنی)/ من هم بدم و تو هم بدی(با تو اخلاقی عمل نمی توان کرد چون تو پایبند به اصول اخلاقی نیستی و در نتیجه اگر کسی با تو راه اخلاق در پیش بگبرد کلاه سر او می رود)
من میخواهم در در یک سازمان اخلاقى کار کنم. ولی اعتماد ندارم که آیا همه نیز آیا اخلاقی عمل خواهند کرد؟ مهم این است که باور داشته باشید که دیگران هم اخلاقى رفتار خواهند کرد. یکى از علل اخلاقى بودن همین است که باور داشته باشیم که دیگرانى هم وجود دارند که مقید به اخلاق هستند. اگر به این نتیجه رسیدیم که هیچ کس اخلاقى بازى نمىکند، اخلاقی بودن ما دشوار می شود . چون فکر می کنیم اگر اخلاقی عمل کنیم شکست خورده و تنها باقى خواهیم ماند.اخلاق وقتى در جامعه رشد مىکند که مشارکت اخلاقى موجود باشد.
آسمان ایران اخلاقی است وزمینش غیر اخلاقی
در بخش های قبلی بحث حاضر گفته شد که کدهای فرهنگی اخلاق از طریق پند، اندرز، ابلاغیه یا دستورات به وجود نمیآیند. بلکه اخلاق توسط سنتهاى نیرومند ساخته مىشود. باید معانى نافذى در ذهنیت جامعه براى پیدایش اخلاق وجود داشته باشد. نمادها و اسطورههایى باید در ذهنیت اجتماعی نفوذ کنند تا بتوانند منجر به پیدایش اخلاق شوند. اخلاق از طریق سنتهاى عمیق درون جامعه پیش می رود اما ساختارهای واقعی اجتماعی هم باید به این ذهنیت مدد برسانند وگرنه به تنهایی این سنت ها ونمادها کاری پیش نمی برند. یعنی هم باید آسمان مان خوب باشد وهم زمین مان. در ایران این حالت دچار مشکل شده است.
اسطورههایى مانند کیخسرو، فریدون، آرش، کاوه آهنگر، گردآفرید، سیاوش و... در سرزمین ما نمادهایی از سنتهای عمیق جامعه ما هستند. کیخسرو اسطورهای ایرانی است که در اوج قدرت، آنرا وانهاد و بر حس کامگیری قدرت فائق آمد. «فریدون فرخ فرشته نبود/ زمشک و زعنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویى/ تو داد و دهش کن فرشته تویى». در هر یک از ما ایرانیها تکههایى از ضحاک و فریدون وجود دارد.
ما با اسطورهاى چون
آرش بزرگ شدهایم. در زمان محاصره ایران توسط تورانیان، براى تحقیر ایران پیشنهاد
داده شد تا تیراندازى براى تعیین مرز، تیرى رها سازد. و آرش بود که پا به میدان
گذاشت و تیر را رها کرد که در شعر سیاوش کسرائی از او به زیبایی یاد شده: « دختران
بنشسته بر وزن، مادران غمگین کنار در ، کم کمک در اوج آمد پچپچ خفته، خلق چون بحری
برآشفته، به جوش آمد؛ خروشان شد؛ به موج افتاد؛ بّرش بگرفت و مردی چون صدف از سینه
بیرون داد؛منم آرش.. » او اسطورهی ایرانى است که ذهنیت اخلاقى را در جامعه مىسازد:«
آری، آری، زندگی زیباست، زندگی آتشگهی
دیرنده پا برجاست، گربیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست. پیرمرد، آرام و
با لبخند،
کندهای در کورهی افسرده جان افکند، چشمهایش را در سیاهیهای کومه جست و
جو می کرد؛زیر لب آهسته با خود گفت و گو میکرد ؛ زندگی را شعله
باید برفروزنده،شعلهها را هیمه سوزنده، جنگلی هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روئیده آزاده...»
گردآفرید اسطوره «به آیین بودن» است. عشق خود را مدیریت کرد تا به ارزشهاى متعالى دستیافت. در واقع ما اسطوره کم نداریم اما باورها و اسطورهها و سنتهاى خوب از طریق نهادها و ترتیبات و عوامل واقعى و ساختارى تقویت مىشوند. اسطورهها وجود دارند اما اگر در روى زمین قواعدى براى عملیاتى شدن آنها وجود نداشته باشد که نهادینه شوند، در این صورت در لابلاى کتابها خاموش باقى خواهند ماند. حیات اسطورهها در حاشیه ذهنها و در داستانها مىماند و وارد کف زمین جامعه، زندگى و مناسبات و حیات روزمره ما نمیشود. اسطورهها و باورها باید در زیست و مناسبات ما نهادینه گردند. اگر اسطورهها از طریق موقعیتها و نهادها و ترتیبات واقعى زندگى نهادینه شوند، در آنصورت «زبان و گرامر اخلاقى» در جامعه به وجود مىآید و همان طور که زبان را با دستور زباناش صحبت مىکنیم، اخلاق هم دستور زبان خود را دارد و باید با گرامر اخلاقى زندگى کنیم. اگر اخلاق در شکل نهادى ایجاد نشود، حساسیت اخلاقى و دلبستگى و مشارکت اخلاقى بهوجود نمىآید. با وجود تمایل به رفتار اخلاقى، مشارکت اخلاقى اتفاق نمىافتد و در نتیجه چون رفتار پاداش نمیگیرد، نهایتاً خاموش شده و نمیتواند رشد و توسعه یابد. اگر این کدها ساخته نشوند، و تردیدى در جامعه وجود داشتهباشد که «دیگران چقدر با اخلاق زندگى مى کنند که من هم با آنها اخلاقى عمل کنم؟» در آن صورت حیات اخلاقى در زندگى مخدوش شده و ارزشها و ضد ارزشها دچار ابهام گردیده و فضیلتها فراموش مىشوند.
در ایران از دهه 50 تا 90 پیمایش داشتیمه و آخرین گزارش را در سال 95-96 دکتر جوادی یگانه باعنوان موج سوم پیمایش های ایرانیان را از 31 استان گزارش کردند. در سال 53 مرحوم اسدی با منوچهر محسنی و مجید تهرانیان در پیمایشی که انجام دادهاند، 45 درصد پاسخگویان مردم «دیگران» را غیر قابل اعتماد دانستهاند (عبدی و گودرزی، 1395) در حالیکه در موج سوم پیمایشها که در سال 95 صورت گرفته، با نمونه آماری 15000 نفر در 31 استان، 68.2 درصد پاسخگویان جواب دادهاند که صفات اخلاقی منفی در حال رواجاند و مردم غیر قابل اعتماد هستند و همچنین آینده مبهم میباشد.
بنابراین کدهای فرهنگی عمومیت یافته در ایران بر اساس دادههای ملی در حال تنزل است. یعنی روز به روز کدهای فرهنگی مربوط فضیلتها و ارزشها از عمومیت ساقط می شوند و مبهم میشوند. البته بودجه این پیمایشها توسط نهادهای دولتی تامین شده و با روشهای کمی انجام گرفتهاست که به نظر میرسد به صورت کامل هم نمیتواند بیانگر وضعیت حقیقی جامعه باشد و نیازمند تحقیقات مستقل عمیقتری است. ولی نشانههایی وجود دارد که تغییراتی در حال روی دادن است. از دهه 50 تا 90 ابهام در ارزشها بیشتر شده و نفوذ این ارزشها کاهش یافته است. به این دلیل که تحقیقات نهادینهای که در جامعه انجام میگیرند، نه تنها مورد توجه قرار نگرفتهاند، بلکه سرکوب نیز شدهاند. پس زمین اهریمنی شده، و آسمانِ اهورایی غبار گرفته است.
ترومای فرهنگی در ایران ، اخلاق را نابود می کند
با در نظر گرفتن موارد اشاره شده، اکنون دوباره به پرسش نخست برمی گردیم: «اخلاق چگونه آباد یا ویران می شود» . چگونگی ساخته شدن جهانهای اخلاقی را الکساندر[16] در نظریات خود به خوبی توضیح داده است. افرادی که در NGOهای مختلف فعالیت میکنند، در واقع بهدنبال ایجاد معانی و جهانهای اخلاقی هستند. باید در نظر داشت که جهان ایران به طور ناگهانی اخلاقی نمیشود. ابتدا باید جهانهای کوچک اخلاقی در ایران مزه مزه شده و شکل بگیرد تا از بهم پیوستن جهانهای کوچک، جهان ایران بتواند تحت تاثیر قرار گیرد.
الکساندر در مورد جهان های اخلاقی بحثی به عنوان «ترومای فرهنگی»[17] مطرح میکند. واژه «ترومای فرهنگی» را جامعهشناسان از پزشکی گرفتهاند. ترومای فرهنگی وضعیت آسیب دیدهای است که گروههای اجتماعی به این نتیجه میرسند و احساس میکنند که وضع نابسامانی دارند. تروما وضعیتی است که این احساس بر سطح آگاهی ما سنگینی میکند. در واقع در وضعیت ترومای فرهنگی، افراد تجربههای شخصی و مسائل روزمره خود را نیز با احساس ترومایی تحلیل میکنند و احساس قربانی شدن به افراد دست میدهد. انسانها در وضعیت ترومایی مشکلات شخصی را به محاسبات غلط خود نسبت نمیدهند و همه مسائل را به این احساس نابسامانی ارتباط میدهند. لذا حس ناامیدی بصورت زیادی فراگیر میشود و همه به دنبال مهاجرت هستند و ...
در شرایط ترومایی همبستگی اجتماعی به شدت پایین میآید و مردم در طرحهای اجتماعی مشارکت نمیکنند. در پی مطالعات میتوان به این نتیجه رسید که در ایران طرحهای خوب زیادی وجود داشتهاند؛ مثل طرح کاد در نظام آموزشی کشور. ولی مردم با طرحهای ملی همکاری نمیکنند. چون حس اعتماد و اعتقاد به اثربخشی این طرحها در بین مردم بسیار پایین است. در شرایط ترومایی، با تصرف مکانهای سیاسی و اصلاح آنها لزوماً به سعادت نخواهیم رسید. باید عمیق تر تأمل کرد، باد سازمانیابی درونی خود را توسعه داد و به بلوغ رسید و این هم از طریق عمل اجتماعی امکان پذیر است.
امید اخلاقی در ایران در حال فرسایش است. در ایران انتظار اخلاقی زیاد، ولی امید اخلاقی کم است. نهاد اخلاقی در ایران در حال شکست است. در واقع سیستم در ایران اخلاقی نیست ولی افراد انتظار عمل اخلاقی دارند. جامعهای که مدام در حال غر زدن است و دارای انتظار اخلاقی بالاست. نهادها و ساختارها اجازه نمیدهند که امید و انتظار اخلاقی به حالت تعادل برسد. پس کدهای فرهنگی اخلاقی عمومیت نمی یابند و به شکوفایی نمیرسند.
از این مسئله باید ترسید خیلیها به این نتیجه برسند که ما همیشه طرف بازنده ماجرا هستیم. ترس از آن است که استانهای پیرامونی به این نتیجه برسند که طرحهای ملی هیچ سودی برایشان ندارند. از این که مردم تصور کنند که ما سهیم در فرصتهای این جامعه نیستیم. اقوام، جوانها و زنان اینگونه فکر کنند که هیچ عایدی از مزایای موجود در کشور ندارند حس بازنده بودن به انها دست دهد. میترسم تهیدستان مخاطب مطالب اخلاقی ما نشوند ودرک هم می کنم.
این ترومای فرهنگی در نهایت به یک حافظه جمعی تبدیل میشود، به بحران معنا و هویت میرسد و در فولکلور و ادبیات ما و در فضای مجازی منعکس میشود و متاسفانه پخش این مطالب در فضای مجازی اسباب خنده میشود. در واقع تراژدی در ایران کُمیک شدهاست.
در جامعه شاهدیم که مرتبا «ارزشهای بقا» (Surviving Values) در مقابل ارزشهای «خود ابرازی وخودشکوفایی» (self-expression values) مهم میشود. طبق تعریف هانتینگتون دو سر طیف ارزشهای اجتماعی عبارتند از : ارزشهای معیشتی و بقا در برابر ارزشهای مشارکتی و خلاقیت و کارآفرینی. متاسفانه جامعه ما بیشتر به سمت ارزشهای بقا متمایل شدهاست. طوری شدهاست که همه افراد در منصسبهای مختلف سعی در سرپا نگه داشتن خود دارند. ترس از این است که روشنفکر نیز بخواهد خود را سر پا نگه دارد. در این جامعه جریان معیشت بر جریان فضیلت رجحان یافته است و افراد تمایل بیشتری برای بحث بر روی معیشت دارند تا فضیلت.
حیات طبیعی (بقا) برای ما از حیات فرهنگی مهمتر شده است. طبق تعبیر آرنت از حیات مدنی و اخلاقی، یک Zoo و در مقابل یک Bios وجود دارد. یک Zoology و متقابلا یک Biography. طوری شده که برای ما بیوگرافی و زیستنامه مهم نیست بلکه جانداری مهم است و ما زیستنامه نداریم. جامعه ایران زیستنامهای به خودش فکر نمیکند بلکه خود را به عنوان جاندار در نظر گرفته است. در حالی که اسطورهی ما برخلاف این است. فردوسی «به نام خداوند جان و خرد» آاز می کند.
چه باید کرد؟
اخلاق باید از درون کسانی آغاز شود ومنتظر شرایط مناسب بیرونی نباشند.
در بحث های پیش از برنامه قوی اخلاق[18] سخن گفتیم. برای فهم این، می توان از «جامعهشناسی فرهنگی» استفاده کرد. ابتدا باید «جامعهشناسی فرهنگی» را با «جامعهشناسی فرهنگ» تمایز داد (Alexander, 2003, Alexander et al 2004 ).
در «جامعهشناسی فرهنگ»، همه جریان اعمال از بیرون به درون است یعنی ساختارها و نهادها مهم اند و از بیرون زندگی و فرهنگ ما را نظم میدهند. نتیجه گرفته میشود که فرهنگ، معانی، ارزشها و اخلاق ناشی از بیرون هستند و آنگاه روی ما اثر میگذارند. یعنی ساختارهای سخت و نهاد ها باید وجود داشته باشند تا ما را اخلاقی کنند. مثلا این که بگوییم آموزش و پرورش باید ما را اخلاقی کند. نتیجه این است که که دیدی اثباتگرایانه و ارجاع به بیرون[19] داریم. نهادها فاسداند پس ما هم فاسدیم. صنعت درو در جامعه شکل گرفته وما هم بناگزیر دروغ می گوییم. این همان بحث قدیمی زیربنای مارکس است که میگفت اقتصاد زیربنا، و فرهنگ روی آن بنا شدهاست. امروزه توسط متفکران و جامعهشناسان به این نوع نگاه نهاد گرایی گفته می شود. وبر در مقابل بیان کرد که «معنا»ها هم مهماند. یعنی معنا میتواند یک متغیر مستقل باشد. وبر پروتستانتیسم را تعریف کرد و بیان نمود همین که درک مردم مسیحی انگلستان از رستگاری عوض شد، تجارت در اروپا پیشرفت کرد. پس همیشه اینگونه نیست که تاثیرات از بیرون به درون است. بلکه معناها که عوض شوند، بیرون را اصلاح میکنند.
بر این اساس جامعهشناسان فرهنگی میگویند که اعمال مردم یکسره از بیرون ناشی نمیشود بلکه این اعمال از محیط درونی هم جوانه میزند. یعنی محیط درونی معانی ما مهماند. معانی که در ذهن و دل مردم وجود دارند نیز بخشی از زندگیاند. این معنا ها سر بر آورده و رشد میکنند و جامعه را تغییر میدهند. پس همانطور که محیط و نهادها مهماند، معناها نیز اهمیت دارند. ساختارهای در سطح عموم اثرگذار ترند ولی گروهایی نیز باید باشند که تابع نهادها وساختارها نشوند ومعانی اخلاقی را از درون به بیرون گسیل بکنند. ایدهآلها، آرمانها، اسطورهها و در نتیجه معانی حیات اجتماعی(Meanings of Social Life) نیز مهماند. – ما چه معنایی برای زیستن قائلیم؟ -
محیط درونی ما کارهای زیادی میتواند انجام دهد. فرهنگ یکسره متغیر وابسته نیست بلکه متغیری مستقل است پس اخلاق هم همینطور. یعنی اخلاق به صورت فردی، خانوادگی وگروهی وان جی اویی و مدنی میتواند در جامعه جاری شود و در تغییرات جامعه نقش داشته باشد و آنرا اصلاح کند. اخلاق فردی به این معناست که هر فرد برای خود معناهایی دارد که با آنها زندگی میکند. اگر فرد بتواند این معناها را حفظ کند، با افراد دیگر میتواند جامعه را تغییر دهند. پس معنا و درون مهماند.
پس اخلاق تا حدی خود ارجاع (Self-Reference/Self-Designing) است (یعنی وابسته به بیرون نیست). میتوانیم در اخلاق کارهایی را شروع کنیم و لازم نیست حتما از بیرون به ما مدد برسد. اخلاق تا حدی خود سامان دهنده و خود تنظیم دهنده است. یک فرد میتواند یک حالت ذهنی وروحیِ اخلاقی داشته باشد و آن را در جامعه جاری سازد. حتی اگر محیط بیرون کمکی نکند، وقتی معناها را در درون خود وبین خود حفظ کنیم، میتوانیم به خوبی زندگی کنیم.به نظر می رسد باید از کنشگران مدنی وفرهنگی ونخبگان اجتماعی وروشنفکران انتظار داشته باشیم معانی اخلاقی خود را بپرورانند و عمل بکنند واز درون به بیرون نشت ونفوذ دهند ولی برای اینکه کل جامعه اخلاقی باشد لازم است ساختارها ونهادها توسط این فعالانپیشرو اصلاح شوند.
منابع برای خواندن:
دفتر طرحهای ملی (1396) ارزش ها و نگرش های ایرانیان: گزار کشوری موج سوم. پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات.
عبدی، عباس، گودرزی، محسن ( 1395) صدایی که شنیده نشد : نگرشهای اجتماعی-فرهنگی و توسعه نامتوازن در ایران، گزارشی از یافتههای طرح آینده نگری علی اسدی و مجید تهرانیان، نشر نی، چاپ اول
Turner, Jonathan (2016), Natural Selection and Evulation of Morality in human Societies, in : Hitlin Steven and Vaisey Stephen (6616) Hand book of sociology Of Marality, Springer.
Jeffrey C. Alexander(2002 ) On the Social Construction of Moral Universals The ‘Holocaust’ from War Crime to Trauma Drama . European Journal of Social Theory 5(1): 5–85
Alexander, Jeffrey (2003) The Meanings of Social Life. New York: Oxford University Press.
Alexander, Jeffrey (n.d.) ‘A Theory of Cultural Pragmatics’, unpublished manuscript, Yale University.
Alexander, Jeffrey, Eyerman, Ron, Giesen, Bernhard, Smelser, Neil and Sztompka, Piotr (2004) Cultural Trauma. Berkeley: University of California Press.
[1] Willard Van Orman Quine
[2] What question
[3] How question
[4] Social Construction
[5] Jonathan H. Turner
[6] Human Emotions: A Sociological Theory
[7] Culture Codes
[8] Generalized
[9] Values and Disvalues
[10] . Inner life
[11] .Collective Mentality
[12] . Rhetoric
[13] Puritans
[14] این اخلاقیات چنانکه گفته شد از شرایط اجتماعی و تجربه های زیست در آمریکا برمی آمد. چنانکه در نوادا تنسی اکلاهما آلاسکا ، به سبب شیوع بیشتر جرم وخشونت در آنها، نفوذ اجتماعی ارزشهای اخلاقی نیز ضعیف ترند
[15] Adam Smith
[16] Jeffrey C. Alexander :YALE UNIVERSITY, USA
[17] Cultural Trauma
[18] Strong Program of Morality