شرایط سخت اجتماعی نیازمندِ «برنامه اخلاقی قوی» است

تبیین زیست اخلاقی

شرایط سخت اجتماعی نیازمندِ  «برنامه اخلاقی قوی» است

تبریز، جلسه هفتم

 8 تیر ماه 1397

 

نظریه ای شناختی و اجتماعی برای اخلاق

در این جلسه از سه برنامه اخلاق بحث خواهیم کرد:  1.برنامه ضعیف اخلاق [1]، 2. برنامه متوسط یا متعارف اخلاق و 3. برنامه قوی اخلاق . استدلال خواهد شد که برای جامعه ایران «برنامه قوی اخلاق» لازم داریم. در جلسه قبل، نظریه «رفتار برنامه ریزی شده»(TPB) مورد بررسی قرار گرفت که نظریه ای «شناختی و اجتماعی[2]» است. این نظریه می گوید برنامه ای در دستگاه عصبی صغیر و نیز دستگاه عصبی کبیر وجود دارد و تصمیم گیری ها و  رفتارها مطابق آن سامان می یابد. دستگاه عصبی صغیر  متعلق به یکایک آحاد و افراد است و دستگاه عصبی کبیر متعلق به کل جامعه.  جامعه در حقیقت، انسان کبیر است و مثل یک شبکه عصبی بزرگ هست.

 به هرحال فرض بحث ما این است که برنامه ای در دستگاه عصبی فردی و اجتماعی ما هست که در چارچوب آن برنامه عمل می کنیم . این همان نظریه «رفتار برنامه ریزی شده»(TPB) است.  همانطور که برنامه ای در کامپیوتر یا هوش مصنوعی هست، در ذهن فردی ودر ذهنیت اجتماعی ما نیز برنامه ای هست و در  چارچوب آن رفتار می کنیم؛ یک برنامه عصبی ؛ تقریبا مثل برنامه نرم افزاری.  یک برنامه در ذهنیت اجتماعی نوشته می شود و  جامعه بر اساس آن رفتار می کند . همین طور هستیم یکایک ما؛ برنامه ای  در ذهن ما برای زیستن هست و بر اساس آن  عمل می کنیم . "مکن در این چمنم سرزنش گر  به خودرویی  چنان که پرورشم می دهند می روُیَم " .

 این برنامه که در ذهن افراد و در ذهنیت اجتماعی هست، خصیصه ای شناختی و اجتماعی دارد. یعنی از طریق فرایند اجتماعی  در ما نگرش ها وهنجارها و گرایش ها و نگاه هایی شکل می گیرد  و همین ها برنامه ذهنی ما می شود وبه رفتار ما سمت وسو می دهد.  این رشد شگفت انگیز چین حاصل برنامه ذهنی رهبران چین و نخبگان آن کشور و خانواده ها و مردم چین است. برنامه ذهنی ژاپنی ها بود که بعد از جنگ جهانی به اینجا رسیدند. برنامه ذهنی هندی ها چه بود که صلح کردند و پیشرفت کردند؟ برنامه ذهنی ما چه بود که به این چهار دهه سوق یافتیم؟   فرق وضعیت ما وهندی ها وژاپنی ها را یا فرق برنامه ذهنی دو جامعه کره جنوبی وشمالی را در نظر بیاوریم. طبق این نظریه اگر قرار است جنگ کنیم یا صلح ، اگر قرار است درجا بزنیم یا پیشرفت کنیم همه در  برنامه ذهنی یک جامعه تنظیم می شود وبه اجرا در می آید. این همان نظریه رفتار برنامه ریزی شده (TPB)است. حالا اگر قرار است حیات اخلاقی[3] داشته باشیم ، این زیست اخلاقی  نیز علی القاعده باید در برنامه ما وجود داشته باشد تا بتوانیم اخلاقی عمل بکنیم. این همان چیزی است که در بحث حاضر از او  به  «برنامه اخلاق در عصب فردی و اجتماعی» تعبیر می کنیم.

 چرا نظم اخلاقی در جامعه بر هم خورده است چون  فساد ونابرابری و انواع بی تدبیری ها و حق کشی ها،  جامعه را به بیگانگی اجتماعی و بی اعتمادی عمومی و نوعی حس پوچی وسرخوردگی و منفعت گرایی شخصی سوق می دهد وبدین ترتیب اخلاق از ذهنیت اجتماعی ما رخت بر می بندد به عبارت دیگر برنامه اخلاق در عصب اجتماعی ما نیست .   اپلیکیشن لازم در ذهنیت جامعه ما نیست که از او اخلاق در بیاید ، جامعه  نوعا به سیاقِ اخلاق عمل نمی کند.  هر جامعه وقتی اخلاقی عمل می کند که « برنامه ای اخلاقی» در عصب اجتماعی اش وجود داشته باشد اگر چنین برنامه ای به هر علتی مختل بشود ، نظم اخلاقی جامعه از بین می رود.

متغیرهای عِلّی و پایه  برای زیست اخلاقی

 پیش از این، سه متغیر علّی در رفتار برنامه ریزی شده را بحث کردیم:

1.وضعیت نگرش های ما

نگرش های خاصی هستند که برنامه اخلاقی را در ذهن ما  ودر ذهنیت اجتماعی ما فراهم می آورند؛ مثلا نگرش عدالتخواهی، نگرش حقوق بشری، درکی از همبستگی انسانی و اینکه بنی آدم اعضای یک پیکرند که وابستگی عاطفی به دیگران وحس غمخواری به وجود می آورد . الان در جامعه ما طبق مطالعه ای که اینجانب انجام داده ام(ما ایرانیان) بر اثر سوء تدبیر و نابرابری ها و ومقدس مآبی های دروغین و تبدیل دین به یک دکان و حق کشی ها وبقیه عوامل، تدریجا این نگرش عمومی  به طور ضمنی و آهسته در برنامه ذهنی وعصب فردی واجتماعی ما شکل گرفته  است که با اخلاق نمی توان زندگی کرد  ومسائل روزمره زندگی را با اخلاق نمی توان حل کرد. خیلی ها متأسفانه به این نتیجه رسیده اند که  اخلاق، خوب است اما جای او در آسمان زندگی ماست ونه زمین اجتماع وبازار وروابط روزمره! اخلاق برای درج در کتاب هاست وگرنه در حیات واقعی جامعه با اخلاق نمی شود زندگی کرد. طبیعی است که از این نگرش ، برنامه اخلاق در نمی آید بلکه برنامه بی اخلاقی در می آید. چنانکه در بسیاری از شواهد عمومی جامعه این را می بینیم.

2.فشار هنجارهای اجتماعی بر روی ما

شرایط هنجارینی در جامعه لازم است تا ما را به رفتار اخلاقی سوق دهد ؛مانند هنجارهای شهروندی ، هنجارهای زندگی آپارتمانی ، هنجارهای تردد در شهر، هنجارهای محیط زیستی. مثلا ساعت ده شب است و  یک هنجار  اجتماعی به صورت فشاری از درون به ما می گوید که مراقب باشید سر وصدایتان به نحوی غیر عادی نباشد که برای طبقه ی پایین مشکل ایجاد شود. اگر جامعه دچار بی هنجاری وضعف هنجاری بشود که متأسفانه جامعه ما شده است، این سبب ضعف هنجارها می شود و دیگر هنجارهای اجتماعی آن فشار لازم را ندارند که ما را به اخلاق سوق بدهند.

3.حس خودکارامدی[4]

ما وقتی اخلاقی رفتار می کنیم که به نقش ارادۀ خود باور داشته باشیم و حس خود اثربخشی داشته باشیم. یعنی باور داشته باشیم که می توانیم رفتارهای مان را سامان اخلاقی بدهیم ، خشم خویش را ، جانبداری خود را و طمع مان را و خودشیفتگی مان را می توانیم کنترل کنیم. اگر به هر سببی به این نتیجه برسیم که ما یک قربانی بیش نیستیم و این شرایط اجتماعی است که ما را مجبور به رفتارهای چنین وچنان می کند و سرنوشت ما این است و از دست مان کاری بر نمی آید، در آن صورت به هرکار نادرستی دست می زنیم. پس برای اخلاق لازم است در ما «گرایشی علّی» وجود داشته باشد و خود را علت تعیین کننده ای در زندگی مان بدانیم.  این منشأ استقلال ارادی ما می شود وبه خود کار آمدی  می انجامد. این که انسان احساس بکند می تواند هدفی باارزش انتخاب بکند و برای آن هدف برنامه ریزی بکند و آن هدف را تا حدی دنبال بکند و به آن برسد .

پس یک شرط مهم برای آنکه برنامه اخلاق در عصب فردی واجتماعی وجود داشته باشد این است که  ما در خودمان حسّ فاعلیت و عاملیت[5] داشته باشیم. « خوشبینی آموخته شده» در مقابل «درماندگی آموخته شده»[6] داشته باشیم. خوش بینی آموخته شده می گوید که ما میتوانیم تغییر کنیم ویادبگیریم وجور دیگر ببینیم وطور دیگر رفتار بکنیم یعنی در خودمان حس فاعلیت داشته باشیم ، خودمان را مفعول ندانیم، فاعل هم بدانیم ، به عبارت دیگر  فکر عاملیت داشته باشیم . خود را  کارگزار حیات خویش بدانیم و یک خوشبینی آموخته شده داشته باشیم ، یعنی بچه ها خوشبین بار بیایند نه ساده لوح . مثبت نگاه بکنند. خوشبین بدین معنا که  می توانیم کارهایی بکنیم . بچه های فنلاندی ( که من مقداری در مورد آن ها کار کرده ام) این جوری هستند یعنی خوش بینند نه ساده لوح یعنی به بچه ی فنلاندی یک چیزی بگویید هزارتا اما و اگر دارد به این سادگی تن به حرف شما نمی دهد ولی یک خوشبینی آموخته شده [7] دارد .یاد گرفته  است که می شود یک کارهایی کرد. از همان روز اول که به او کار درسی داده اند که بیل در باغچه بزند و گوجه فرنگی بکارد و بعد به آن آب بدهد و بعد که گوجه ها در آمده است او کنده است و خورده است و بعد زده است به دوستش و بازی کرده است و فهمیده است که این عالم جای عمل و نتیجه است . کار کرده اند و دنیا را تغییر داده اند . ملت های گرسنه  به ملت های سیر تبدیل شده اند، ملت های نگون بخت خوش بخت شده اند آمریکا در چه وضعی بود ؟ کشورهای اسکاندیناوی کجا بودند ؟ نورماندی ها چی بودند؟ اینها همه با برنامه ذهنی خلاق بود که از بدبختی های خود عبور کرده اند. تغییر تنها چیزی است که در این عالم تغییر نمی کند ؛  خود تغییر است . ملت ها تغییر پیدا کرده اند پس چرا ما نتوانیم تغییر پیدا کنیم؟ چرا انسان ها تغییر پیدا کرده اند ؟ چون خوش بینی آموخته شده و حس خود اثربخشی اجتماعی داشتند. متأسفانه در جامعه ی ما «درماندگی آموخته شده» وجود دارد . یعنی ما یاد گرفته ایم که نمی توانیم ، در حالی که باید یاد می گرفتیم که می توانیم و بعد از این هم باید یاد بگیریم که می توانیم. این اگر در کسی باشد، در آن صورت می تواند اخلاقی بشود. هر آدم اخلاقی که می بینید مطمئن باشید حسّ خودکار آمدی  و حس خود اثربخشی دارد. هر انسان اخلاقی می بینید حتما بدانید که او آدم جدی است. جدی، یعنی تصمیم می گیرد  و دنبال می کند .

عوامل زمینه ای وشرایط محیطیِ « زیست اخلاقی»

 تا کنون از متغیرهای عِلّی اخلاق بحث کردیم. اما این متغیرها در خلأ نیستند بلکه از طریق زمینۀ اجتماعی عمل می کنند . الان می خواهیم توضیح مختصری نیز دربارۀ عوامل زمینه ایِ مؤثر بر اخلاق داشته باشیم. قبلا دیدیم که طبق نظریه رست،  اخلاق موکول به چهار امر است: 1.حساسیت اخلاقی 2.داوری اخلاقی  3.انگیزش اخلاقی و 4.خوی ومنش اخلاقی.  هر چهار مورد را پیشتر بحث کرده ایم. حساسیت به اینکه اعمال والفاظ و رفتارها و گفتارها ومناسبات ما باعث ایجاد رنج  ومرارت  وتلخکامی در دیگران نشود. حساس بودن به اینکه مورچه زیر ﭘای ما له میشود و زجر میکشد یا مثلا با گفتن حرفی کسی را آزار می دهیم. حساسیت اخلاقی سبب التفات اخلاقی می شود که مبادا کاری کنم که دیگران از او آزار ببینند. بعضی ها این حساسیت را ندارند وبرای همین هم هست که کار اخلاقی نمی کنند و کارهای غیر اخلاقی می کنند. حساسیت اخلاقی و سه مورد دیگر یعنی داوری اخلاقی , انگیزش اخلاقی , خوی و منش اخلاقی را در جلسات قبل بحث کردیم.

محققان بعدی مانند شیلدز وبرِدْمایِر[i] ، مدل رست را توسعه دادند  وتوضیح دادند که چگونه شرایط محیطی و زمینه های بر روی هر این چهارمؤلفه تإثیر می گذارند. این همان چیزی است که به عنوان متغیرهای محیطی , زمینه ای و شرایط اجتماعی اخلاق از آن بحث می کنیم. شرایط محیطی و زمینه ای در امر اخلاق واقعا تعیین کننده اند و می توانند «اخلاقی زیستن» را دشوار  یا عکس تسهیل بکنند. به برخی از این عوامل زمینه ای اخلاق اشاره ای می کنیم:

§                     وضعیت آنومیک جامعه (اتمسفر  فضای اجتماعی)

وقتی هنجارها ضعیف یا مختل می شوند یا با هم تعارض می یابند رفتارها به هم می خورد. سگ ﭘاولوف را شرطی کرده بودند که وقتی یک حلقه نورانیِ دایره ای را می دید غذا می آمد. با دیدن حلقه غدد بزاقی سگ ترشح می کرد  واین یک رفتار عادی بود. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت. ولی آمدند و آن حلقه دایره ای را جوری تعبیه کردند که کم کم بیضوی میشد و دوباره دایره ای می شد وهمینطور پی در پی دایره وبیضی می شد. در چنین شرایطی بود که سگ رفتارهای نا بهنجاری از خود نشان داد و اضطراب و اختلال رفتاری داشت برای اینکه نمی دانست این شی، بالاخره  دایره است یا بیضی. الان بچه های ما نمی دانند دروغ زشت است یا واقعا ساز وکاری حیاتی و راز زندگی و بقاست! این یک تعارض هنجاری است و سبب می شود امر اخلاقی دشوار گردد.

وقتی  جامعه هدف هایی برای افراد تعیین می کند ولی وسایل آن را در اختیار نمی گذارد؛ این منشأ بی هنجاری و ایجاد وضعیت آنومیک می شود  .  چون شما نمی توانید بسادگی یک معلم یا راننده وظیفه شناس باشید . جامعه به شما پند داده است که وظیفه شناس باش! ولی  وسایل کافی در اختیارتان نگذاشته است.  پس باری به هرجهت رفتار می کنید و می خواهید خودتان را سرپا نگه دارید.  مدیریت ترافیک بگونه ای است که هنجارهای تردد در شهر به هم می ریزد و هرکس راهی جهت  عبور به هرنحوی برای خودش پیدا می کند.

§                     شرایط محیطی منتهی به خودمداری

این شرایطی است که بهترین استعاره در فرهنگ ما برای آن « گلیم خویش از آبْ برون بردن» است . این نوع شرایط اصلا برای زیست اخلاقی مناسب نیست. نظم اخلاقی جامعه بر هم می خورد. در وضعیت بحران ارزی کشور این را شاهد بودیم وهستیم. در چنین  شرایطی ، اصل «رفتار همیارانه[8]» وهمبستگی اجتماعی که رکن مهم اخلاق است لطمه می خورد. افراد حتی به رقابت[9] و شراکت [10]در منافع نیز بسنده نمی کنند بلکه رفتارها خودمدارانه تر می شود. مردم سعی می کنند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند چون جامعه به ما ساﭘورت منظمی نمی دهد. در بحران ارزی دو سه ماه اخیر ایران مردم به تلاطم افتادند و اعمال زشت و حقیری از آن ها سر زد. جامعه از ما به طور سیستماتیک حمایت نمیکند در نتیجه خودمدار می شویم واین پایان اخلاق است زیرا اخلاق یعنی شنیدن صدای دیگری. الان تمام والدین به بچه های خود یاد می دهند که فقط هوای خودشان را داشته باشند و آن ها را خودمدار بار می آورند. آینده ایران به دست کسانی خواهد افتاد که همه فکر خودشانند.  مدرسه به بچه های مان رفتار همیارانه یاد نمی دهد.

§                     ابهام در موقعیت های انتخاب برای فاعلان 

شما تصمیم گرفته اید که به آدم های فقیر کمک کنید. خیابان ها پر از کودکانی است که دور و بر ماشینتان را می گیرند و شیشه پاک میکنند یا دستمال و آدامس می فروشند. از سوی دیگر مدام می شنوید کسانی آن ها را ساعت های معینی سر چهارراه ها می آورند و تکدی میکنند وبعد با خود می برند. در جامعه تکدی شیوع ﭘیدا می کند و کم کم تردید در مورد مستحق واقعی  و راه حل رفع مشکل به وجود می آید. نتیجه اش ابهام در موقعیت هاست که زیست اخلاقی را مخدوش می کند. مجروحی را به بیمارستان می بریم تا مشکلش را حل کنیم ولی دو سه روز گرفتار می شویم تا ثابت کنیم چرا در محل حادثه بوده ایم. ابهام سبب می شود هزینه زیست اخلاقی بالابرود. هزینه فعل اخلاقی در حد معمول نیست.

§                      ساختار قدرت مناسب نیست

وقتی ساخت قدرت به نحو عادلانه توزیع نمی شود بیگانگی اجتماعی پدید می آید و رابطه اخلاقی مخدوش می شود. مثلا در ساختاری مرد سالار سخت است که  خانم ها نسبت به مردان نگاه انسانی داشته باشند؟ یا وقتی اکثریت جامعه ، اقلیت را نادیده می گیرد(استبداد اکثریت) چگونه می توان انتظار داشت که اقلیت جامعه مهربان باشند؟  در یک جامعه نابرابر که در آن ساختار ثروت نابرابر است تهی دستان چگونه میتوانند اخلاقی باشند؟ شما از یک تهی دست کارتون خواب شهری انتظار داریدکه اخلاقی باشد؟ بله انسانیت به او می گوید اخلاقی باشد ولی واقعیت اجازه نمی دهد. واقعیت آنقدر زمخت و خشن است که اجازه رشد احساسات لطیف اخلاقی را نمی دهد. گل های فضیلت در این شوره زار نمی روید.

همینطور است دیگر عوامل زمینه ای وشرایط محیطی که می تواند امر اخلاقی را  سخت بکند. وقتی ارزش های بقا بر ارزش های خود ابرازی غلبه می یابد یا مشکل در سرمایه های اجتماعی هست مثلا اعتماد نداریم در چنین شرایطی ، اخلاقی بودن سخت می شود. به دوستم می گویم من نیاز دارم دو میلیون به من قرض میدهی؟ هفته ی بعد حتما برمی گردانم. ولی او اعتماد ندارد. در اینجا اخلاق مراقبت از همدیگر وغمخواری بشر به هم می خورد.  مردم اعتنایی به تشکیل نهاد برای نظافت محله ندارند چون سرمایه ی اجتماعی ﭘیوند سست شده است, همدلی نیست ،همدلی سست شده است. آن قدر مشارکت کردند و نتیجه نگرفتند که الان دیگر نمیخواهند مشارکت کنند. یعنی سرمایه ی اجتماعی مشکل دارد.

یکی از معماهای «رست» مشهور است . روستایی در شمال هند دچار خشکسالی می شود. مردم از ﭘوست درخت آش درست می کنند. خانواده موستاک گرفتار گرسنگی شدید شده اند. موستاک ﭘدر خانواده است و میبیند مرد ثروتمندی مواد خوراکی را احتکار کرده است تا ﭘس از افزایش قیمت بفروشد. موستاک به سرقت مقداری غذا از انبار مرد ثروتمند وسوسه می شود چون از خانواده اش که گرسنه اند شرمنده است. حالا بگویید که موستاک چگونه اخلاقی بماند؟ موستاک چکار کند؟ اگر موستاک از کانال برود  ومقداری مواد خوراکی بردارد و سوپ درست بکند تا بچه‌هایش بخورند. آیا شما به این کار شجاعت اخلاقی نمی گویید؟! پس آیا موستاک دزد است و عملی خلاف اخلاق انجام می دهد یا پدری دلیر است ودلیری یک کمال اخلاقی است. کدام درست است؟ این یک معمای اخلاقی است. اکنون ما در جامعه با انواع معماهای اخلاقی دست به گریبانیم که کار اخلاقی را مبهم می کند.

عوامل مداخله ایِ ضروری برای زیست اخلاقی

التفات اخلاقی و قصد اخلاقی شرط عمل اخلاقی است. برای اینکه این قصد اخلاقی در ما به وجود بیاید به سه گروه عوامل نیاز داریم. همانطور که در نمودار زیر می بینیم تا کنون دو مورد از این سه گروه یعنی متغیرهای علّی وعوامل زمینه ای را بحث کرده ایم. اما گروه سوم از عوامل نیز اهمیت خاص خود را دارد و آن، عوامل ومتغیرهای مداخله ای است.

در جوامع توسعه یافته، آموزش و پرورش و نهادهای اخلاقی وتربیتی کارامدی هست که از طریق تقویت متغیرهای علّی مثل باورها ونگرش و هنجارها و پرورش حس خود اثر بخشی ، یک برنامه متعارف اخلاقی برای دستگاه عصبی نسل جوان فراهم می آوردند. علاوه بر این در جامعه توسعه یافته، متغیرهای زمینه ای نیز بیشترین تسهیلگر اخلاق هستند ودر واقع عصب اجتماعی را مجهز به «برنامه اجتماعی اخلاق» می کنند مثلا ساخت دمکراتیک سیاسی و قانونمندی و بقیه عوامل زمینه ساز اخلاق اجتماعی قابل قبولی هستند. شرایط محیطی به گونه ای است که مردم حقوق دیگران را زیر پا نمی گذارند . ولی در جوامع در حال گذار که چنین شرایط مساعدی هنوز نهادینه نشده است و جامعه وضع آنومیکی دارد ما نیازمند برنامه قوی اخلاق هستیم وآن را باید از طریق متغیرهای مداخله ای دنبال بکنیم. یعنی افراد وگروه های اجتماعی باید برای اخلاقی بودن مداخلات وابتکارات خاصی به خرج بدهند.  

فرزندانی که در جامعه توسعه یافته به دنیا می آیند از یک خوشبختی مادرزادی برخوردارند ( السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه، همه از آخر می ترسند عبدالله از  اول می ترسد ) چون  برنامه اجتماعی اخلاق کاملا برای شان فراهم است . در دستگاه عصبی جامعه ، برنامه اخلاق به نحو نانوشته تعبیه شده است. نیازی به نصیحه الملوک ودرس اخلاق نیست ،  رئیس جمهور اگر دروغ بگوید حسابش با کرام الکاتبین اجتماعی یعنی رسانه ها وافکار عمومی و شفافیت هست . اینها خود ضامن اخلاق اجتماعی هستند. وقتی در یک جامعه به نحو صحیح وعقلانی ،  همه چیز سرجای خودش هست ، تقسیم کار شده ، تخصص وجود دارد ، مدیریت با مالکیت فرق می کند ، شایسته گرایی هست و مابقی شرایط مساعد محیطی وزمینه ای ، پس طبیعی است که انسانها به زیست اخلاقی سوق می یابند. اخلاق عمدتا در نرم افزارهای اجتماعی و در برنامه های توسعه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به شکل غیر مستقیم تعبیه شده است . مردم از بخت اخلاقی برخوردارند. شانس اخلاقی شان بالاست . مگر آدم هایی که مشکلات  خاصی دارند و دچار آسیب مندیهای خاص روانی و اجتماعی و مسائل مختلف شده اند و می روند در مدرسه تیراندازی می کنند ، بچه ها را به قتل می رسانند.  

برای همین است که در این نوع جوامع توسعه یافته ، انواع نهادهای تربیتی ومدنی نیز هست که  به اجتماعی شدن اخلاقی فرزندان وشهروندان کمک بکنند. این همان برنامه متعارف اخلاق است که به توسعه  نگرش ها و هنجارها و حس خودکار آمدی می انجامد.  نهادهای محلی مدنی- آموزشی و تربیتی فعال می شوند. توسعه فقط با پول و درآمد و پل و جاده و بزرگ راه و آسمان خراش ها نیست.  توسعه به معنای افزایش قابلیت های انسانی است. افزایش درآمد به تنهایی نمی تواند اخلاق بشر را بسط بدهد. افزایش کالاها و درآمد ها درست است که  به اخلاق کمک می کند اما بدون نهادهای محلی و مدنی  و آموزشی و  تربیتی در می ماند. کوشش های مدنی وفرهنگی وتربیتی به شهروندان کمک می کند که در دستگاه عصبی خودشان از " اپ "های اخلاقی استفاده بکنند. نمونه اپ های اخلاقی ؛  آموزش مهارت های زندگی ،  کیفیت زندگی ، حل مساله ، مقابله با هیجانات ، حل اضطراب و زندگی صلح آمیز با مخالفان است. چه جوری با مخالفان زندگی مسالمت آمیز بکنیم ؟  اختلاف سلیقه ها را چه جوری حل بکنیم ؟  چگونه "مدیریت گفتگو" بکنیم و چه جوری خود اثر بخشی مان را افزایش بدهیم . این ها اپ های متعارف آموزشی و تربیتی و اخلاقی هستند. مدیرانی در یک کارگاه  یا پنل جمع می شوند و نگرش هایشان را عوض می کنند. جمع می شوند  وگفتگو می کنند .

آنچه گفته شد در یک شرایط ایده آل هست یعنی وقتی که برنامه اجتماعی اخلاق وبرنامه متعارف اخلاق ، درست عمل می کنند. اما اگر این شرایط فراهم نباشد چه کنیم؟ آیا از اخلاق دست بشوییم؟ اینجاست که ما به برنامه قوی اخلاق نیاز پیدا می کنیم. برنامه قوی اخلاق در شرایطی اهمیت ﭘیدا میکند که شرایط محیطی نامساعد می شود مثل بحران های طبیعی , خشکسالی , قحطی, جنگ , آوارگی, منازعات و مانند آن. همچنین برنامه های قوی اخلاق به درد جوامع توسعه نیافته یا وضعیت های دشوار گذار اجتماعی و نیز وضعیت های آنومیک اجتماعی می خورد. برنامه ی قوی اخلاق برای جوامع در حال مشکل است که نمی توانند گذار خود را آسان وکم هزینه  طی بکنند.کره جنوبی و ایران هر دو کشوری در حال توسعه بودند اما او گذاری موفق طی کرده است در حالی که مسیر ما صعوبت داشت. جامعه ی ما دشوار است. خمیر ایران واقعا خیلی آب می برد! چه کنیم؟ دردی را که تاب و توانمان را می برد به چه کسی بگوییم؟ «جرم راه رفتن نیست. ره هموار نیست ». وقتی که محیط زمینه ای و اجتماعی دشوار می شِود اخلاقی بودن سخت میشود. معماهای اخلاقی بوجود می آید  در چنین شرایط سختی است که باید متغیرهای مداخله را به میدان بیاوریم . متغیرهای مداخله شامل  اینها هستند: 1. قابلیت شخصی 2. فعالیت شخصی درونزا 3 مسئولیت شخصی اخلاقی و 4.فضیلت اخلاقی خود تنظیم.

1. قابلیت شخصی

§         سرمایه انسانی : در یک جامعه بحرانی ، هر مقدار که سرمایه انسانی(مثل  آموزش و سلامت )بالا باشد به احتمال زیاد مداخله های بهتری می توانید برای اخلاقی بودن خود داشته باشید.  

§         نقش خانواده: پدر  ومادرهای تحصیلکرده، خانواده های برکنار از طلاق ومنازعات زن وشوهری و خانواده هایی که در آنها گفتگوی پدر ومادر وفرزندان هست، شانس اخلاقی بودن  به رغم همه بحران های اجتماعی افزایش می یابد.

§         دو سال حساس :دو سال اول زندگی حساس هست. این را در دهه چهل مجید رهنما به جامعه ایران تأکید کرد وناشنیده ماند.

§         سرمایه فرهنگی فرزندان:خانواده سرمایه های فرهنگی را به فرزندان انتقال می دهند

§         انواع هوشها: مثل هوش هیجانی ،هوش ارتباطی و هوش میان فردی(ر.ک. به:  کتاب ذهن همه چیز)

§         فرصتهای رشد اولیه

§         فرصتهای آموزش و پرورش اولیه

§         تفاوتهای تیپ احساس

اینها مجموعه یکدستی هستند که در پوشه قابلیتهای شخصی قرار دادیم. یعنی وقتی شرایط محیطی نامناسب است و برنامه قوی اخلاق لازم داریم ؛ بخشی از این برنامه قوی اخلاق را قابلیت های شخصی  تأمین می کند که نمونه هایی از آن در فوق آمد.

2.  فعالیت شخصی دورنزا

مهم ترین عنصر «برنامه قوی اخلاق» این است که هرکس خود به فکر خویش باشد وفعالیت شخصی درونزا در پیش بگیرد. برای این کار لازم است برنامه توسعه شخصی داشته باشد. رمزگان اصلی برنامه توسعه شخصی، اکتشاف تازه در مورد خودمان[11] است . اینکه در خودمان اکتشاف تازه داشته باشیم. از نو خودمان را پیدا بکنیم وساحات وجودی خودمان را کشف کنیم. در ما ساحت‌های وجودی ناشناخته ای هست که کشف نشده است. باید کاشف اقلیم‌های ناشناخته هستی خود بود. اساس برنامه توسعه شخصی  که پایه ومایه برنامه قوی اخلاق است ، کشف جاپاهای تازه‌ای در وجود خودمان هست. به چه طریق؟ از طریق مواجهه استعلایی با هستی.  وقتی با هستی مواجهه استعلایی پیدا می‌کنیم و با خود مواجهه استعلایی پیدا میکنیم آن وقت به هستی و کائنات وبه خویشتن خویش معنا میدهیم. هستی که پوچ است معنادار می‌شود، شبستان هستی که سرد و تاریک هست گرم و روشن می‌شود این وقتی است که ما به هستی خودمان معنا می بخشیم. به نیمه های خالی خودمان توجه می‌کنیم. تجربه‌های سطح بالاتری از هستی خودمان داریم، در ما اوجی هست ، اوج خودمان را می‌بینیم. صرفا محدود وقانع به این سطح پایین خودمان  نمی شویم. تصویری از خود بالغ به دست می آوریم و رویایی در سر می پرورانیم.. انسانهایی میتوانند به موفقیت واز جمله توفیق  اخلاقی دست یابند که رویایی در سر بپرورانند. رؤیاها جهان افزوده‌شده‌ای[12] از جهان ما هستند. با پیشرفت اینترفیس های «مغز-کامپیوتر» [13](BCI) دانشمندان به فکر ضبط و پردازش رؤیا ها هستند.



[1] Weak moral program

[2] Cognative & social theory

[3] Moral Life

[4] Self efficiency

[5] Agency thinking

[6] Learned helplessness

[7] learned Optimism

[8] collaborative

[9] competition

[10] cooperation 

[11] self-discovery

[12] agmented reality

[13] brain camputer interface



[i] Shields, D. and Brenda Bredemier, Character Development and Physical activity (Champaign, II: Human Kinetics, 1994).

فایل پی دی اف جلسه هفتم