ایناگرام شخصیت (بخش اول)

 

تبیین زیست اخلاقی

تبریز، جلسه دهم

9 آذر ماه ۱۳۹۷

ایناگرام شخصیت (بخش اول)

 

مقدمه

ما همچنان پرسش «چگونه؟ » را که جلسه گذشته بحث شد دنبال می‌ کنیم. یکی از مدلهایی که به این پرسش جواب می دهد مدل «ایناگرام شخصیت»[1] است. در ادامه بحث به این مدل خواهم پرداخت. مقدمتا یاداوری کنم که اخلاق ادامه‌ی رنج ها و شادی‌های ماست. وقتی که رنج‌ها و شادی‌های روزمره ما توسعه و تعالی پیدا می‌کنند، به سطح وساحت اخلاق می رسیم؛ کسی که زیست اخلاقی دارد یعنی غم ها و شادی‌های تعالی یافته و توسعه یافته دارد . انسانی است که می داند چگونه به دنبال شادمانی برود واز چه غم هایی برکنار باشد. ارسطو می‌گوید انسان همه چیز را برای شادمانی1 میخواهد و شادمانی را برای خود شادمانی. انسان به دنبال شادمانی و مطلوبیت2 و به دنبال فائق آمدن بر محنت‌ها و دردها و رنج‌ها است. حالا وقتی این ، از حالت پیش پا افتاده‌ی رنج‌های حقیر و شادی های حقیر (که البته برای خودشان ارزشمند هم هستند )فراتر برود و توسعه یابد ، اینجاست که اخلاق3 بوجود می‌آید.

تنش، بخشی از زندگی است. کار و دوندگی انسان قرین تنش‌های مختلف است مثل تنش فرزند و خانواده و شغل و مسکن و بقیه امور معمولی. حالا اگر از این تنش های عادی، به سطح تنش‌های متعالی تر مثل تنش محله، تنش همنوع، تنش محنتها و حقوق انسانها، حقوق مرغابیان و ماهیان و گرسنگان برسیم این می شود اخلاق. این همان تنش است ولی تنش های مان بسط یافته و توسعه پیدا کرده است. تنش‌ها و دغدغه‌ها و مطلوبیت‌های ما به سطحی بالاتر از فایده و ضرر معمولی می رسد، احساس نیاز عمیقی می کنیم که شادی‌های توسعه یافته داشته باشیم. شادی از اینکه به کسی آزار ندادیم یا انرژی منفی به کسی وارد نکردیم، همسایه را اذیت نکردیم و این همان زیست اخلاقیست.

فردی که کار می‌کند و رنج می‌کشد، وقتی تمام این رنج ها و کوشش‌ها برای بدست آوردن پول باشد، اصلا ایرادی ندارد و عین عزت نفس و روی پای خود ایستادن است ولی هنوز نتوانسته‌است به آن شادی پایدارتر وژرف تر که مثلا تولستوی می‌گوید، برسد. اگر همین فردی که کوشش می‌کند برای بدست آوردن پول، همین کسب درآمد به طور روزمره اش را از راه های عادلانه دنبال کند وتولیدی وخلاقیتی مفید بکند ومایحتاج عمومی را رفع بکند، در آن صورت این کسب درامد، به سطح  اخلاقی می رسد. وقتی ما کار وکوشش می کنیم و بخشی از درآمد ودسترنج خویش را صرف تامین نیازهای مردم می کنیم و به فکر بی‌نوایان هستیم و تولید ارزش افزوده اجتماعی وخیر عمومی می‌کنیم. در این صورت بروشنی احساس می کنیم که چگونه وارد ساحت اخلاق می شویم و می‌توانیم مسرت‌های درونی و باطنی عمیق و پایداری را تجربه بکنیم. برای همین است که ارسطو می گوید « اخلاق یعنی همان شادمانی».  آن شادی پایدار وقتی است که انسان غمخواریِ  همسایه می کند و غمخواری فامیل، همشهری ها و هموطنان، وغمخواری بشر و نسل های آتی را می کند ودر این صورت است که به ساحت معنا وفضیلت می رسد، واجدِ حس‌های پرورش یافته  واصیل ِ بشری می شود.

اخلاق چگونه ساخته میشود؟

(مدل ایناگرام)

چند پاسخ را مرور کردیم این جلسه به پاسخی می‌پردازیم که مدل شخصیتی اینیاگرام به این پرسش داده است. ایناگرام می‌گوید اخلاق از طریق آشنا شدن سه بُعد «ذهن و دل و تن» به وجود می آید[i]. وقتی این سه با هم آشنا شوند، به یک هارمونی دینامیک و جاری و سازنده که پایدار و مفید هم هست می‌رسیم و این گونه است که اخلاق شکل می‌گیرد. این هارمونی پر ثمر سبب می‌شود ذهن؛  سرشار، دل؛  پرطنین و تن؛  هوشیار شود. وقتی در دل حسی هست، طنینش تکرار می‌شود و این دل سنگواره و متحجر نشده و همچنان پژواک دارد. وقتی ذهن سرشار است می‌بیند، آگاهی دارد، بررسی می‌کند و دغدغه‌ی حقیقت دارد و وقتی تن هوشیار است، با ذهن و دل همراه می‌شود.

پس اخلاق کیفیتی است در ذهن[2] . اخلاق تولید مکرر کیفیتی در ذهن و ارتعاشی در دل است. وقتی دل ارتعاش مداوم ایجاد می‌کند، این دل در مقابل دردها و محنت‌ها می‌لرزد و از شادی و آزادی انسان‌ها شاد می‌شود. از شکستن یک انسان، یک زن یک سیاه‌پوست، و از مردن ماهی‌ها در آب رنج می‌کشد چنین دلی  سنگواره نیست. همچنین اخلاق حالتی از فعالیت بدن است. بدن هم با این کیفیت در ذهن و ارتعاش در دل همراه می‌شود و حتی در این کیفیت و ارتعاش سهیم است. در واقع دل حس می‌کند، ذهن می‌اندیشد و تن عمل می‌کند. طبق مدل ایناگرام همانگونه که در شکل زیر نشان داده شده است، یک بخش از وجودما،  مرکز غریزه و بخشی مرکز احساسات و بخشی دیگر مرکز تفکر است:

 

 

 

 

 

 

 

 


این بخش‌ها به ترتیب مرکز ذهنی ، عاطفی و بدنی (منتال، اموشنال و فیزیکال )هستند؛ یعنی ذهن، هیجان و بدن. وظیفه ذهن این است که فکر کند، تحلیل کند، سبک سنگین کند، ارزشیابی کند، داوری کند و ..... . اما دل هم باید بخوبی احساس[3] کند و بدن هم باقدرت انجام[4] بدهد. ملاحظه می‌شود که چقدر اینها باهم هماهنگ هستند. می‌گویند « ز دست دیده و دل هر دو فریاد، هر آنچه دیده بیند دل کند یاد» یعنی با هماهنگی این سه است که عشق پیدا می‌شود. پس این سه حوزه هست که ما را می‌تواند سامان دهد و یا تخریب کند. اینها وقتی با هم ترکیب پیدا می‌کنند، انواع ترکیبها که از این سه (از حالات ذهن، دل و بدن) شکل می‌گیرد، از این ترکیب طبایع و اندازه‌ها، شخصیت‌های مختلف به وجود می آید. هر شخصیتی ترکیبی خاص است از این سه. از ترکیب مختلف این ضرائب و مقادیر، جهان انسانی واجتماعی و شخصیت‌ها پدید می‌آید مثل جدول مندلیف که از ترکیب عناصر آن جهان طبیعی شکل می‌گیرد. همان گونه که مواد از ترکیبات مختلف عناصر بوجود آمده است، شخصیت‌ها هم از ترکیبات مختلف این سه مرکز بوجود آمده‌اند.

 

 

 

 

 

 

 

 


ساخته شدن اخلاق در ترکیبات شخصیتی مختلف

از گردش دایرۀ ایناگرامی  وترکیب ضرایب مختلفت ذهن و دل وتن،  حد اقل نُه تیپ شخصیتی بوجود می‌آید که در واقع تیپ های ایده‌آل[5] هستند(اینیاگرام به معنی نه گانه است). این نه تا شخصیت پایه هستند یعنی فقط این نه تا نیست، از ترکیب آنها نهصد تا و هزاران تیپ شخصیتی بوجود می‌آید. اما طبق مدل ایناگرام،  پایه همه آن ها همان نه تیپ پایۀ شخصیتی است که گفته شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


از ترکیبات مختلف کیفیت ذهنی، هیجانی و بدنی، حالات مختلف شخصیتی به وجود می آید که اینیاگرام آنها را نه تیپ شخصیتی نامگذاری کرده است. این نه تیپ شخصیتی در مقیاس‌های بزرگتر اجتماعی کم و کیفها و اندازه‌ها و ترکیبات متنوع‌تر پیدا می‌کند و این نه تیپ شخصیتی صدها و هزاران حالت می‌شود.

«تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق،  بلکه گردونی و دریایی عمیق، آن تویی زفت استت که آن نهصد تواست، قلزم است و غرقه‌گاه صد تو است».  مولانا صدایش در درون می پیچد و ما را غافلگیر می کند . نبوغی که در ادبیات او و ذهن او هست ما را غافلگیر می کند.

گفته شد که از این نه تیپ شخصیتی، نهصد و بلکه هزاران تیپ شخصیت اخلاقی خوب و بد و زشت شکل می‌گیرد. ولی اینها ثابت نیستند و تغییر پیدا می‌کنند و می‌توانند تحول پیدا کنند. تعلیم و تربیت و نهادهای اجتماعی و نهادهای مدنی و آگاهی و فرهنگ و عمل اجتماعی و کوشش و همدردی و نوع دوستی همه می‌توانند کمک کنند که شخصیت‌های خوب در عالم بیشتر شوند و همینطور که در کوچه و خیابان و زندگی خودتان می‌بینید، همه شخصیت‌ها از این چرخش دایرۀ اینیاگرامی، از ترکیب و بهبود ویا اختلال  این نه تا حالت ، به وجود می‌آیند.

همانطور که نقاشی قهار از ترکیب رنگ‌ها، نقش ونگارهای بسیار متنوع و زیبائی پدید می‌آورد، این نه تیپ شخصیتی هم ترکیب میشوند و ترکیبات آنها با دوزها ، آلیاژها و درصدهای متفاوت، صدها و هزاران شخصیت را ایجاد می‌کنند. ما می‌توانیم درست مثل آن نگارگران ماهر، نقش خلاقیتهای شناختی وعاطفی وبدنی خود را بر ترکیب شخصیتی بزنیم، خودمان را ویرایش کنیم و بدین ترتیب می‌توانیم ویراست‌های جدید از خودمان بوجود آوریم، شخصیتی تازه پیدا بکنیم، پیراسته  آراسته ومهذب یشویم .

در ادامه به بررسی تیپ ها  زمینه‌های هیجانی هر کدام می‌پردازیم.  بدین ترتیب می توانیم خودمان را مروری کنیم که در کجای کار هستیم. به هر حال ایناگرام نیز در جای خود نظریه ای است که ظرفیت ها ومحدودیت هایی دارد . ما فعلا می خواهیم از ظرفیتهای این مدل برای بیان چگونگی ساخته شدن اخلاق  استفاده کنیم. این مدل بیان می‌کند که در هر شخصیتی یک «زمینه هیجانی» وجود دارد و نوعی هیجان غالب است . بعد ازآن نوبت به «کانون توجه ونیاز» می رسد.  هر شخصیتی به مسائل منحصر به فردی توجه دارد و کانون توجه متفاوتی دارد. همه ما نیاز‌هایی داریم ولی در این نظریه گفته می‌شود که هر تیپ شخصیتی به چه چیزی بیشتر نیاز دارد. سومین ملاک، « زمینۀ رفتار [6]» است. هر شخصیتی یک زمینۀ رفتاردارد. سرانجام هر شخصیتی «نقطه‌ی کور»[7] هم دارد مثل آینه ماشین که برخی نقاط را نمی‌بیند، ما هم جاهائی را نمی‌بینیم. یعنی شخصیتمان طوری است که برخی نقاط را نمی‌بینیم و نیز هر شخصیتی یک «نیمه تاریک» دارد. بحثی هست که ما باید نیمه گم شده خود را در دیگران پیدا کنیم. مثلا من نیمه گم شده خود را در همسرم جستجو می‌کنم یا در خواهرم یا نیمه گم شده خودم را در فرزندم جستجو می کنم و ما نسلهایی متفاوت هستیم که نیمه های گمشده خودمان را جستجو می‌کنیم. ما سیاهان و سپیدان و ما مسلمانان و مسیحیان و یهودیان و بی‌خدایان همه نیمه‌های گمشده خودمان را در یکدیگر جستجو می‌کنیم. اصلاً اغراقی در این سخن من نیست ممکن است صورت بندی بنده اشکال دارد ولی حقیقت جاری است و وجود اندر کمال خویش جاری است. تعیین‌ها اموری اعتباری است این تعین سخن من است اعتباری است، شما کمال وجود را ببینید کمال وجود جاری است و اصالت دارد

ملاکهای پنجگانه ای که در فوق بیان شد، در ستون  های جدول زیر  آمده است، سطور نیز هر یک از تیپ های شخصیتی اند. این مدل به نوبه خود ظرفیتهایی دارد که به ما در خصوص ظرایف اعمال واحوال وصفات اخلاقی که شاید برای هرشخصیت فرق می کند توضیح بدهد:

الان می‌خواهیم تیپ‌ها را از اول تا آخر مرور کنیم. ابتدا لازم به یاداوری است که هر یک از نُه حالت می تواند اتفاقا موهبت باشد. مراقبت کنیم اخلاق به تعدادی تابوها و دگم‌های اخلاقی تقلیل نیابد و اینها به ایدئولوژی اخلاقی بدل نشوند. من می‌ترسم یک روزی هم در این جامعه گروه های تازه ای به وجود بیایند واین بار نیز به نام اخلاق حکومت بکنند، این همان اخلاق محتسبانه است . این هم ترسی است که بنده دارم و آن این است که یک روزی ،  دین تمام شود و حالا یک دسته ای بیاید و بخواهد بنام اخلاق حکومت کند.

باری هر شخصیتی از شخصیت های نه گانه می تواند یک موهبت است. در هر شخصیتی موهبتی است که همان موهبت می‌تواند منشأ زندگی، سازندگی و تعالی و رشد شود. اخلاق این نیست که به طرزی عصبی وارد شویم و بگوئیم این بد و آن خوب است، و چکش قضاوت به دست بگیریم ومحکم بر این یا آن بکوبیم. این اخلاق نیست. بایستی چکش‌های قضاوت را کنار بگذاریم. اخلاق به معنای این نیست که همه چیز را رها کنیم وقاضی القضات محیط شهر و کار و مناسبات خود با این وآن باشیم. اخلاق می گوید هر کس آمده است زندگی بکند و در زندگی هرکس زیبائی‌هایی هست. در هر نفسی نغمه ای از زندگی است و در هر وجودی حقی برای زیستن و استعدادی هست و زیبائی‌هایی هست، پس ببینید هر تیپی می تواند موهبتی باشد.

 بنابراین اول باید تیپ شخصیتی خودمان را بپذیریم وآن را تعالی ببخشیم. یکی از دانشجویانم آمده بود پیش بنده و می گفت من تیپ شخصیتی ام تیپ پنج است! گفتم عزیزم صبر کن و زود روی خودت اسم نگذار. اجازه بده تا همچنان دایره شخصیت تو گردش بکند و طومار وجودت باز شود. هر شخص باید ابتدا تیپ شخصیتی خودش را بپذیرد و با شخصیت خودش مهربانانه رفتار بکند. کودک درون خودش را بنوازد، شخصیت خودش را پرورش بدهد، بهبود ببخشد و ویرایش بکند. نازش را بکشد و استقبال بکند و ستیز با خود نکند بلکه نقد تعالی بخش دربارۀ خود داشته باشد. به تعبیر اریک فروم علیه خود نباشد بلکه برای خود باشد و برای خود زندگی کند و خود را تعالی بدهد. هرکس تیپ خود را بپذیرد و به طریق اولی تیپ دیگران را هم بپذیرد. تیپ متفاوت همسایه، فرزند، همسر یا همکار را بپذیرد و با او هم با احترام برخورد کند. وضعیت بالغ شخصیت این است که هرکس به دیگری، نخست با زبان حال بگوید : من خوبم و تو هم خوبی[8].  بعد با مهربانی به دیگری  برای شکوفایی بیشترکمک کند و بدون خشونت رفتار کند. بنام اخلاق جنگ نکنیم نه با خود ونه با دیگری. خود را پرورش دهیم و بهبود ببخشیم وبه دیگری نیز راه را بازکنیم تا رشد وتعالی پیدا بکند به جای اینکه چکش قضاوت در دست بگیریم.  باید بدانیم که هم در خودمان و هم در هر تیپ شخصیتی دیگر همچنانکه نقاط قوت است، نقاط قابل بهبود ونیازمند مراقبتی نیز هست.

از سوی دیگر مراتب نیز متفاوت است. هر شخصیتی حد نرمال دارد که یک مقدار عمومی‌تر است و در خدمت بهبود فردی و اجتماعی زندگی قرار می‌گیرد، هر شخصیتی یک نقطۀ متوسط نرمال دارد که میتواند در خدمت زندگی بشر قرار گیرد و همینطور هر تیپ شخصیتی یک اوجی نیز دارد. آن اوج خویش را فراموش نکنیم بدون اینکه کمال گرایی منفی در پیش بگیریم. اما اوج بشر خود یک عالَمی دیگر است. گاهی شخصیتها یا همان تیپ ها اوج میگیرند و بلوغ پیدا می کنند. می‌شوند سقراط، می‌شوند نلسون ماندلا و می‌شوند مادر ترزا، اوج می گیرند و مسیح و محمد می‌شوند. بودا و کنفسیوس می شوند. در هر جامعه‌ و آیینی هم هست و اختصاص و انحصار به هیچ فرهنگ خاصی ندارند. این شخصیت‌ها در اسطوره‌ها و در داستان‌ها می‌آید. شخصیتی را که به تجربه های اوج دست یافته است، می‌شود ستارۀ قطبی و فانوس دریایی دانست. این اوج را علمای تعلیم و تربیت و علمای اجتماعی نشان می‌دهند. مصلحان اجتماعی آن اوج را توضیح می‌دهند.

اما در هریک از ما همچنانکه اهریمنی است، فرشته ای نیز هست. مهم این است که بگذاریم آن فرشتۀ درونی خویش آزاد شود و این وقتی است که ذهن و دل و تن مان در یک ترکیب خلاق و سازنده و سطحی از بلوغ هارمونیک به پایداری برسد که قبلاً بحث شده است. پس چکش‌های قضاوت را زمین گذاریم و بجای آن روح مهربانی و طرز فکر تعالی خواه و معطوف به رهائی و شکوفایی در پیش بگیریم، کمک به همدیگر برای آزاد شدن آن فرشته های به بند کشیده شده.

ابتدا در خود تأمل کنیم که چقدر از آن ریتم در ما هست و آیا هارمونی هست؟ مولانا، در دیوان شمس می گوید: «ساعتی میزان آنی،  ساعتی موزون این» یک وقتی شما چکش قضاوت به دست دارید، دیگران را با ترازوی خودتان نشان می دهید  و یک وقتی اعتماد را در چشم دیگران جستجو می کنید و می خواهید با این وآن  موزون شوید . در این حالت نخواهید توانست به ریتم پایدار  وهارمونی پایدار برسید، چون از بیرون می آید) مولانا به جای آن پیشنهاد می کند: «بعد از این میزان خود شو،  تا شوی موزون خویش»  حالا این دفعه میزان خود شو  و موزون خود. در اینجا به پایداری می رسیم.

اکنون این نه تیپ را که مرور می کنیم، می‌توانید کاغذی وقلمی داشته باشید ،حضور ذهن و تمرکز داشته باشید و همه تأمل کنیم که تیپ شخصیتی ما بیشتر در چه ترکیبی از این گردش پرگار ایناگرامی شکل گرفته است، عناصر تیپ ما چیست مراقبت بکنیم و ببینیم چه زمینه‌های هیجانی داریم؟ کانون توجه ما چیست؟ عموماً به چه چیزهائی نیاز داریم؟ و چه زمینه های رفتاری در ما هست؟ و نقطۀ کور شخصیت ما چیست؟ نیمۀ تاریک شخصیت ما کدام است؟ و نقطه‌های قوت و ضعف( و بهتر است بجای ضعف بگوئیم نقاط قابل بهبود، نقطه‌ای که می‌شود مراقبت بیشتری کرد نقطه ای که نیازمند توجه ومراقبت است). تأمل کنیم که در کجای کاریم و سطح نرمال و بلوغ یافته ما چیست؟ این چنین است که مدل ایناگرام به ما درباب ساخته شدن اخلاق ممکن است کمک هایی بکند.

تیپ یک.  اصلاحگر کمال طلب

نقطه کور

ونیمه تاریک

زمینه رفتاری

کانون توجه ونیاز

زمینه هیجانی

تیپ

طیف خاکستری

برضد خویش

رنج بردن

عیب ونقص

The Need to Be Perfect 

برآشفتن

1.

اصلاحگر

کمال طلب Perfectionist/Reformer

محققان ایناگرامی به نحوی که در منابع پایان بحث می بینید، می‌گویند که شخصیت اول تیپ اصلاح‌گر و شخصیت کمال طلب هست. این تیپ شخصیت زمینۀ هیجانی اش این است که زود برمی‌آشوبد، یعنی برآشفتگی زیادی دارد. "این کج است"  "این زیادی راست است"  " این نباید اینجا باشد"  پی در پی برآشفتگی است.  این شخصیت کمال طلب همیشه جامعه را که نگاه می‌کند می‌گوید "آن باید بیاید اینجا" ، "این باید برود آنجا" ، انصافا برآشفته می شود وقتی می بیند "کوتوله‌ها بر ما حکومت می‌کنند" همۀ اینها برآشفتگی است چون شخصیت، کمال طلب است. اتفاقاً برعکس همین کمال طلب می‌تواند بگوید " آقا یک نفر باشد  که بر سر ما بزند و بر ما حکومت کند" این هم کمال طلب است. ببینید هیچ وقت تضمینی وجود ندارد که یک شخصیتی یک وضعیت خیلی خوب یا خیلی بد داشته باشد. بستگی دارد به آن ترکیب ِ« آگاهی، احساس، و هوشیاری تن» که به چه طرزی شکل بگیرد. به هر حال ما باید بدانیم که در شخصیت اصلاح گر، استعداد برآشفتنْ زیاد است. برآشفتن نسبت به هر چیزی که می‌بیند، ملاحظه و یا تجربه می‌کند. چنین شخصیتی  لازم است مراقبت کند که نورتیک نشود. چنین تیپ شخصیتی یک کانون توجه دارد و آن این است که معمولا به عیوب توجه می‌کند. این اگر بد شکل بگیرد می‌شود آدمی منفی و عیب‌جو ، و اگر خوب شکل بگیرد، می‌شود آدمی منتقد که به دیگران وبه محیط جامعه کمک می‌کند تا عارضه‌ها پیدا شود،  و امور با عارضه ‌یابی دقیق، بسامان شود .

در این تیپ شخصیتی همیشه نیاز به کامل بودن به نحوی سر بر می آورد . این شخصیت‌های کمال طلب سیاسی می‌دانید که منشأ بسیاری از حکومت‌های استبدادی بودند. کمال طلبی منشأ استبداد است. یک حالت کمال طلبی است که استبداد بوجود می‌آورد ولی در عین حال می‌تواند اصلاح طلبی نیز باشد و به بهبود جامعه کمک کند. عیب‌های ساختاری جامعه را پیدا کند و نقد کند. یک زمینۀ رفتاری در این تیپ شخصیت هست وآن  رنج آگاهی، و رنج دیدن نواقص است ودر آن نقطۀ کوری نیز هست. این شخصیت‌ها معمولاً طیف را نمی‌بینند یعنی خاکستری را نمی بینند بیشتر سیاه و سفید می‌بینند پس اینان لازم است حواسشان جمع باشد و گرنه در صورت عدم مراقبت چون معمولاً طیف خاکستری را نمی‌بینند و همه چیز را سیاه و سفید می‌کنند ممکن است از همین معرض سقوط کنند وابتلائات اخلاقی پیدا بکنند. در این شخصیت‌ها یک نیمۀ تاریکی وجود دارد که جنگ با خود می‌کنند و بر ضد خویشتن می شوند.

نقاط قوت شخصیت اصلاح گر و کمال طلب این است که اینان خود اثر بخش اند. کشورهائی که در آنها شخصیت‌های اصلاح طلب تعمیم پیدا کرده است توانسته اند پیش بروند. اینان در محله ها، در سازمان‌های اجتماعی، در اداره‌ها، در زندگی‌های کوچک و بزرگ و استان‌ها و سطح ملی‌ شان معمولا منشأ آثار می شوند. مثلاً در نظر بگیرید کشورهائی که توسعه پیدا کرده اند مانند ژاپن، وقتی تاریخشان را مطالعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که خود اثربخشی مردم شان بالا بوده است می گویند که باید جدی باشیم و همه چیز را درست بکنیم، عیب‌ها را برطرف بکنیم. پس یکی از نقاط قوت این تیپ شخصیتی خود اثر بخشی و خودانگیختگی است. نقطۀ قوتش فعال بودن است. آدم هائی که کمال طلب و اصلاح گرند می توانند آدم های جدی و فعال باشند، تآثیرگذار و کنشگر باشند؛ وارد هرجائی که می شوند شروع به انجام اصلاحاتی می‌کنند که اینها همه نقطه قوت آنها است. آنها تحول خواه‌اند و تحولات عالم از آنها ناشی شده است و در تغییرات عالم نقش بسیاری داشته‌اند. این امر مهم است چرا که اگر عالم تغییر پیدا نکرده بود ما هم مثل دایناسورها از بین رفته بودیم. اگر انسان تغییر پیدا نمی‌کرد، نوع بشر منقرض می شد. اینکه نوع بشر مانده، بخاطر این است که تغییر پیدا کرده و برای اینکه بینشان آدمهای اصلاح طلب وجود داشت. روح انتقاد در این تیپ شخصیتی، محیط ما را همواره پاکیزه نگه می دارد و نمی‌گذارد راکد شویم و از تعفن جلوگیری می‌کند. پس این نقد یک موهبت است. همان اضطرابی که از آن می‌گریزیم و خوب نیست، در اینجا بجا و زیبا می شود.  اضطراب سبب می شود که محیط شان وخودشان از خطرها در امان بمانند.

البته هم می تواند یک چکش دلخراش و آزار دهنده بشود و در عین حال می‌تواند یک موهبت نیز باشد و می‌تواند مرتب محیط را پالایش کند. اینان کمک کرده‌اند که پایداری ایجاد شود چرا که نقدشان باعث پایداری است. همچنین این تیپ شخصیتی کمک می کند که فرد، مسئولیت پذیر باشد. این تیپ ها مسئولیت‌پذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی سطح بالائی دارند.

حال به نقاط نیازمند به بهبود ومراقبت در این تیپ های شخصیتی میپردازیم. یکی از نقاط نیاز به بهبود در اینان ایرادگیری زیاده از حدّ است. ایرادگیری در آنها تبدیل به یک خلقیات و عادتواره می‌شود و آنها را به یک گروه آدمهای ایرادگیر تبدیل می‌کند. این ایرادگیری گاهی در محیط زندگی جمعی، انرژی منفی ایجاد می کند  و نمی‌گذارد روابط سازنده شکل بگیرد. تا یکی شروع بکار می‌کند، ایرادگیری می‌کنند و طوری می‌شود که انگیزه ها از بین می رود. ایرادگیری بیجا چون زیادی می شود و از آن مقدار معمول متعارف می گذرد و از مقیاس‌های کافی بیرون می رود، اثر مثبتش تبدیل به اثر منفی می شود. لازم است این ایرادگیری‌ها به نقدهای سازنده تبدیل شوند. نقدهائی توأم با روشهای عملی، نقدهائی بجا و بموقع، سازنده و با ترکیباتی صحیح‌تر.

قضاوتگری یکی از مواردی است که این تیپ های شخصیتی زیاد انجام می دهد. معمولاً اضطراب دارند و اگر مراقبت نکنند آدمهای پیوسته مضطربی می‌شوند. در آنها وسواس و سخت‌گیری رشد سرطانی پیدا می کند. «سخت گیری وتعصب خامی است ، تا جنینی کار خون آشامی است»  اینها خون آشام و سختگیر می‌شوند و به آن کمال ذهنی خویش می‌چسبند. تبدیل به افراد کنترل کننده می‌شوند و این کنترلرها آدم‌های سردی می شوند و در محیطشان اسباب سرخوردگی ودلزدگی می شوند و در نتیجه مانع رشد فرهنگ همکاری و یادگیری جمعی می شوند. چون همواره می‌خواهند جلو بیفتند و تکلیف همه چیز را مشخص کنند و نمی گذارند که دیگران نیز تجربه بکنند و همه اشتراک مساعی بکنند و  با هم کار بکنند و با هم بفهمند .

معلمی که چنین شخصیتی دارد نمی‌گذارد که بچه ها سؤال و صحبت  ومشارکت وبحث بکنند و همیشه می ترسد که وقت تلف شود و کسی منحرف شود وسخنی به خطا رود و مویی لای درز بشود . همیشه می خواهد آن حقیقت هائی را که در ذهنش به کلاس آورده است به خورد بچه ها بدهد. مدام با زبان حال می گوید که ساکت باشید وفقط باز کنید ذهن هایتان را تا واریز کنم حقیقتها را به ذهن هایتان. او واریز می‌کند ولی فایده‌ای پایدار ندارد و به تعبیر فریره[ii]، «آموزش بانکی» اتفاق می افتد. انسان شدن بشر اتفاق نمی افتد بلکه فقط ذهنها پر می‌شود. باید کسی به این تیپ های شخصیتی بگوید لطفا بگذارید کمی نیز مردم خطا بکنند، لختی نیز خودشان تجربه بکنند بیازمایند وببینند چه می کنند.

این تیپ شخصیت ها ، اگر مراقبت نکنند مداخله جو و غرغرو می شوند. این نیز  حالت نابسامان کمال طلبی است، حالت ویراسته نشده‌اش هست، باید رتوش و ویراسته شود. این افراد معمولا استعداد اندرزگویی دارند. می‌دانیم اندرزی که به سه سطر می‌رسد طولانی می‌شود. امروزه در و دیوار شهر ما پر از اندرز است چرا که کمال طلبی نامنقح و نتراشیده ای در جامعه ما وجود دارد. یک کمال طلبی که ما را تا اینجا آورده و هنوز هم مثل اینکه هل من مزید می‌گوید. هنوز گویا می خواهیم به آن کمالی که در ذهنمان هست برسیم و فرزندان مان را هم با زور می بریم. این خیلی مهم است .  اندرز گوئی زیاد سبب می شود که این مزیت از حالت بهینه خارج شود.

زمینۀ ایدئولوژیک شدن نیز در این تیپ های شخصیتی زیاد است. ایدئولوژیک به این معنا که فرو بسته می‌شوند و انسداد شناختی پیدا می کنند. یک معرفت کاذب پیدا می کنند و می گویند که حقیقت این است وجز این نیست . منظومه ای از باورها و ارزشهای خویش بدقت رسم می کنند و می گویند ببینید همه چیز سر جایش است و منظم هست ومویی لای درزش نمی رود. این تیپ های شخصیتی وقتی مورد انتقاد قرار می‌گیرند، برمی آشوبند که شما چرا با اصول متقن ما ناسازگارید؟! از شواهد عینی چشم می پوشند،  پیش داوری می‌کنند و واقعیت‌ها را با معیار خودشان می‌سنجند.

این تیپ ها لازم است مراقبت یکنند چون استعداد غیریت سازی هم دارند. آدم‌های کمال طلب یک نقطه شدیدا نیازمند مراقبت دارند و آن غیریت سازی آن‌ها است. یعنی «دیگری» هایی در مقابل خود  می سازند. فوکو خیلی خوب این ها را توضیح داده است. خود و دیگری مثل یونان و بربر، ایران و توران، غرب و شرق،  انقلابی وضدانقلاب ، اسلام ناب و التقاطی، مؤمن و منافق، حزب اللهی و لیبرال، مرد و زن ، عرب و عجم، بزرگ و کوچک و.... کد گذاری‌هایی می‌کنیم. مانند جوانان که در جامعه‌ی ما که توسط سالخوردگان سیاسی نوعا کمال طلب نسل های قبل، تبدیل به دیگری شده‌اند. مرتب راجع به جوان گفت و گو می‌شود نه اینکه با جوان گفت و گو شود.

 پس می بینیم چگونه چنین تیپ های شخصیتی نیازمند ویرایش روحی و فکری وهیجانی هستند و باید تحول پیدا بکنند و منقَّح بشوند و توسعه یابند واین نیز به نهادهای حرفه ای و مدنی میسر می شود. برای مثال در نروژ، این حوزه ی عمومی و تعلیم و تربیت و نهاد های اجتماعی است که مدام کمک می کنند بچه ها از کودکی یاد بگیرند، همدیگر را ویرایش کنند و آینه‌ی هم شوند. در کارهای گروهی به هم کمک کنند و در نتیجه صفت آیینگی پیدا می‌کنند (شفافیت). گفت و گو می‌کنند و سازنده‌ی خود و دیگران می‌شوند.

تیپ دو.  گشاده دست، یاری‌گر

نقطه کور

 

ونیمه تاریک

زمینه رفتاری

کانون توجه ونیاز

زمینه هیجانی

تیپ

خودْ

 

انتظارتوجه

دست

ودل بازی

دیگران

The Need to be Needed

سرافرازی

وافتخار

2. گشاده دست

یاریگر

Giver/Helper

 

این‌ها زمینه‌ی هیجانی‌شان سرافرازی است. با داد و دهش به دیگران و رسیدگی به دیگران افتخار می‌کنند. شخصیت‌های بزم آرایی هستند. کانون توجه آن‌ها دیگران‌اند. فرهنگ تعارف بیجا و متداول در جامعه‌ی ما ریشه در همین شخصیت ها دارد. چون ما رنج و محرومیت زیاد کشیده ایم، میخواهیم به هم رسیدگی کنیم. گاهی این تعارف‌های دم دری از اندازه خارج می‌شوند و حالت تصنعی و دروغی می‌گیرند ولی در پسِ آن جریانی از زندگی و ارتعاشی از همبستگی و مهربانی وجود دارد. آن را نیز نباید نادیده گذاشت.

 اینان توجهشان به دیگران است. نیاز دارند که دیگران به آن ها نیاز داشته باشند. دست و دل بازند. درون آن‌ها فرشته‌ای است که میل به آزادی دارد. انرژی مثبت دارند، کمک می‌کنند، داد و دهش را دوست دارند و نیاز خودشان را فراموش می‌کنند «تشنگان جویند آب اندر جهان،  آب هم جوید به عالم تشنگان». اما نقطه ی کور اینان، التفات به خود است، چه بسا از بس به نیاز دیگران چشم دوخته اند که  خود و نیاز خود را فراموش می‌کنند، خود را نمی‌بینند. گاهی در شکل ویراسته نشده اش، دائما می‌خواهند توجه دیگران را جلب کنند. نیمه تاریک آنها این است که انتظار توجه و توقع از دیگران دارند. اگر دیگران به آنها توجه نکنند از خود با ناراحتی می پرسند : آه! چرا مردم این همه سرد شده اند. 

نقطه ی قوت اینان آن است که اجتماعی اند، خونگرم، همدل، همدرد، مردم دار، انرژی مثبت، مهربان، به درد بخور، دلسوز و پشتیبان‌اند. اما اگر مراقبت نشود تعارفی و اسیر محبت دیگران می‌شوند. نیاز به توجه دارند که نوعی کمبود است. چون انسان نباید زیاد به دیگران وابسته باشد. ترس از طرد شدن دارند و زود مضطرب می‌شوند. نیاز به تایید دیگران دارند ولی ما انسان هایی به بلوغ رسیده لازم داریم که نیازی به تایید الکی دیگران را نداشته باشد. شخصیت های بالغی که موج سواری نمی‌کنند و پوپولیست نیستند و تنهایی را تحمل می‌کنند.

این تیپ های شخصیتی اگر مراقبت نکنند در قبال تعارفات خویش، از دیگران نیز توقع متقابل دارند. عجیب است ای کاش اینهمه دست ودل باز نبودند ولی از دیگران هم تا این حد توقع محبت نداشتند. زود رنج می‌شوند، از سردی دیگر خشمگین می شوند و زود قهر می‌کنند. همچنین در این شخصیت‌ها فریبایی و اغواگری نیز ممکن است لانه بکند.

نتیجه گیری

دست آخر باید گفت هر تیپ شخصیتی از این نُه گانه که تا اینجا دوتای آن را مرور کردیم، در وضع نرمال می تواند بخشی از فرهنگ عمومی وزندگی روزمرۀ اجتماعی ما را تشکیل بدهد. وضع نرمال تیپ شخصیتی نخست‌، کارآیی و جدیت است. سختکوش، قابل اعتماد و منضبط‌ اند .این شخصیت‌ها قابل پیش‌بینی‌اند، تعهد پذیرند، تیم می‌سازند، نهاد ساز می‌شوند، در کارهای جمعی مشارکت می‌کنند حساس‌اند و نسبت به مشکلات دیگران اضطراب دارند. پس مقداری بهینه شده از اضطراب نیز که در اینان یافت می شود، برای زندگی روزمره مردمان لازم است. همانگونه که وضع نرمال تیپ شخصیتی دوم نیز آن است که برونگرا، انجمن آرا، جذاب و بزمی، منبع سرور و خوشحالی‌اند. بسیاری از ادبیات فرهنگ و بخشی از طنز در عالم با آن‌ها ساخته شده‌است. میزبانی می‌کنند و گرم و صمیمی‌اند. پذیرا و دلگرم کننده‌اند.

پس  می بینیم که چگونه در این تیپ های شخصیتی؛ ملَک در دیو ، وشیطان در فرشته در هم تنیده است . مهم این است که به آن نقطه بهینه برسیم. زندگانی آشتی ضدهاست و زیبایی آن در ریتم و در توازن ودر  ترکیب است و این است رنگین کمان فرهنگ وجامعه وزندگی عمومی. افراد نرمال از هر تیپ شخصیتی، همان ۷۰- ۸۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. جامعه بیشتر از انسان های متوسطی متلق به هر یک از تیپ ها تشکیل می شود. ابن سینا میگوید: الغلبهَ فی الدارین للمتوسطین . دنیا با متوسط ها کار می کند و جلو میرود..این چنین می بینیم که چگونه در هر شخصیتی زیبایی و موهبت‌هایی هست و البته حالات مرضی نیز هست. چیزهایی در هر تیپ شخصیت از این نُه گانه هستند که نیازمند مراقبت و شایستۀ ویرایش اند و نقاط قوتی نیز در هریک از آنها هست که فرهنگ وجامعه را پیش می برد. نقطه های اوج وحضیضی در هر شخصیت هست، و منطقه متوسطی که از جنس متن زندگی است. اوجها شکوه زندگی وکمال مستور و نهفته وبه بند کشیده شده در انسانیت هستند، چنانکه حضیض ها خبر از شرارت نهفته در بشریت می دهند.



[1] Enneagram of Personality

[2] state of mind

[3] feeling  

[4]doing

[5] Ideal Type

[6] behavioral context

[7] blind spot

[8] I am ok and you are



[i] برای تفصیل بنگرید به :

 Enneagramworldwide, 2007-2014 Enneagram Studies in the Narrative Tradition and Peter O’Hanrahan, Enneagram  Work.https://www.enneagramworldwide.com/

همچنین برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به :

§  Baron, R. and Wagele, R. 1995. Are You My Type, Am I Yours? Relationships Made Easy through the Enneagram. SanFrancisco, CA: Harper.

§  Ichazo. O. 1982. Interviews with Oscar Ichazo. New York, NY: Arica Institute Press.

§  Issacs, A. & Labnauskas, J. 1998. A conversation with David Daniels (Part I). Enneagram Monthly: 4 (3).

§  Naranjo, C. 1990. Ennea-type structures. Nevada City, CA: Gateway.

§  O’Hanrahan, P. 2000. The Defense System. Enneagram Monthly: 6(2)

§  Palmer, H. 1988. The Pocket Enneagram: Understanding the 9 Types of People. Harper & Row.

§  Palmer, H. 1995. The Enneagram in Love and Work. New York, NY: Harper Collins.

§  Riso, D.R. 1992 Discovering Your Personality Type. Boston, MA: Houghton Mifflin.

§  Riso, D.R., & Hudson, R. 1996. Personality Types: Using the Enneagram for Self-Discovery. Boston, MA: Houghton Mifflin.

§  Riso, D.R.1990 Understanding the Enneagram. Boston, MA: Houghton Mifflin.

§  Sheppard, L. 2000. The Everyday Enneagram. Nine Points Press: CA. Vroom, V.H. 1964. Work Motivation, Willey: New York.

[ii] فریره، پائولو(1358) آموزش ستم دیدگان. احمد بیرشک و سیف‌الله داد، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ اول.