تبیین زیست اخلاقی؛ یکپارچگی شناختی وهیجانی (جلسه چهارم)

تبیین زیست اخلاقی

 موضوع این جلسه: یکپارچگی شناختی وهیجانی

 جلسه چهارم؛ سیزدهم بهمن ماه 1396

 

مدتی این مثنوی تأخیر شد، مهلتی بایست تا خون شیر شد......

مقدمه وطرح بحث

بحث‌های جلسات قبل را ادامه می دهیم با  استفاده از نظریۀ انسجام قوی(Hot Coherence).  چرا باید از نظریات علمی استفاده بکنیم؟ برای اینکه نوری از آنها به محیط زندگیمان بتابد تا بتوانیم زندگیمان را توضیح بدهیم. علم برای توضیح زندگیمان لازم است و یکی از نظریاتی که امروز انتخاب کردیم که مرور بکنیم نظریۀ انسجام قوی است. این نظریه کمک می‌کند بفهمیم که یکپارچگی هیجانات و شناخت‌ها چگونه اتفاق می‌افتد و چگونه از طریق یکپارچگی هیجانات( Emotion) و شناخت‌ها(Cognition)زندگی اخلاقی ما می‌تواند توسعه و تعالی پیدا کند. پس تمرکز و کانون بحث ما یکپارچگی هیجان و شناخت است.

تجربۀ هیجانی

 هیجانات چیستند؟ هیجانات، احساسات و فعل و انفعالاتی هستند که ما آنها را تجربه می‌کنیم. ما همه‌مان هیجان را تجربه کرده‌ایم. الان هم می‌کنیم. لحظاتی پیش، الان و شاید لحظاتی بعد،  همه ما در لحظه لحظۀ زندگی‌مان هیجان هایی را تجربه می‌کنیم. هیجان دو نوع است هیجان مثبت و هیجان منفی داریم. مانند:

·           ترس، دلهره، وحشت

·          نفرت، انزجار

·         خشم ، اعتراض ، خشونت، پرخاش

·          غم ، اندوه (البته اینهاطیف‌ها و پیوستارهای متعدد دارد که می‌تواند غم شناخته شود ولی انواع غم وجود دارد. انواع غم‌ها، انواع ترس‌ها، انواع نفرت‌ها، انواع خشم‌ها )

·          شادی، شعف، بهجت، سرور، وجد، تحسین ( انسان می تواند در یک حالت هیجانی از مسرت درونی و ابتهاج را تجربه بکند)

·         شگفت زدگی (اینکه ما در شگفتیم از امری، از حالتی، از وصفی، از امکانی، از فرصتی، از پدیده‌ای ، از خلاقیتی در خود ودر دیگری، از افقی، از چراغی، از سوسوی فانوس دریایی، از نشانه ای، راز مکتومی ، یا هر چیز دیگر که شگفت زده می‌ شویم این هیجان است)

·           اطمینان به امر قابل پیش بینی (اطمینان داریم که اتفاقی خواهد افتاد)، امید،آسایش خاطر، انتظار

·           حسادت

·           توهم

·           کین

·           عشق، پذیرش، اعتماد، علاقه،

·           اضطراب، افسردگی،

·           پشیمانی،

·           خستگی،

·           فرسایش(Bornout). مثل فرسایش شغلی . کارکنانی دچار فرسایش شغلی می‌شوند که به آن Job Bornout می‌گویند. شهروندان یا دانش آموزان یا دانشجویان مبتلا به فرسایش می شوند.  الان بسیاری از مردم ایران دچار فرسایش ذهنی شدند .ذهنْ ممکن است فرتوت شود ، سایش وجودی الان جوانها را تهدید می‌کند. همه مردم ایران الان در معرض یک نوع فرسایش ذهنی هستند. این فرسایش ذهنی پدیدۀ بسیار مهمی است که داستان دیگری است ولی  به هر حال ما اینجا به عنوان هیجان فقط نام می‌بریم.  یک هیجان منفی است

پیشینۀ بحث ها دربارۀ هیجان

در حکمت چین به چهار هیجان اصلی تأکید کردند که خشم و شادی و اندوه و ترس است. در یونان باستان بابی باز شد که بین هیجانات و وضع بدن ارتباط برقرار کنند. حکمای یونان می‌خواستند توضیح دهند که هیجانات با وضع بدن ما مرتبط است. مثلا برای همین است که می‌گفتند مزاج صفراوی که مثلا تند خو می‌ شود. ارتباط می‌دادند با آن طب و فیزیک و با آن طبیعیات قدیم که مثلا مزاج صفراوی بود یا مزاج دموی که خوش‌بین است یا مزاج سوداوی که یأس و ناراحتی دارد یا مزاج بلغمی که خوشروئی از آن در می‌آید. به هر حال اینها ادبیات (literature)  و پیشینه بحث است و ردپای کهنی از توجهات به هیجان. حکمت شفاهی قدیم را نیز نباید دور ریخت. اینجور نیست که ما بگوئیم مدرن  شدیم  وهرچه میراث کهن دانش بشری است دور ریخته می شود. بشر تاریخیت دارد ، علم تاریخ دارد ، آگاهی تاریخ دارد و نمی‌شود که ما دچار گسستی شویم که هیچ ارتباطی با فهم‌ها، حکمت‌ها،خردها وروشن‌بینی‌های کهن، حکمت‌های شفاهی در آفریقای جنوبی درآمریکای لاتین، درایران  ودر چین نداشته باشیم. در ایران ، در چین ودر یونان  حکمت‌هائی بوده که ما باید آنها را دوباره بفهمیم.

در بحث هیجان وقتی به اوایل سدۀ بیستم می رسیم ویلیام جیمز را می‌بینیم که هیجان را بازتاب ادراکی پاسخ‌های فیزیولوژیک می‌داند. بدن یک پاسخ‌های فیزیولوژیکی به محیط دارد بازتاب ادراکی این پاسخ ها هیجان است. من وقتی این پاسخ‌های فیزیولوژیک ادراک می‌کنم این همان هیجان است. مثلا ترس ، بازتاب ادراکی است از پاسخ فیزیولوژیک بدن به محیط، وقایع و رویدادها که در حالتی هیجانی ظاهر می شود. بعد ها مطالعات بیشتری صورت گرفته که نمی‌خواهیم اینجا درنگ بکنیم ولی فقط به یکی از کارها اشاره خواهم کرد.

یکی از کارهای مشهور، کتاب پلاتچیک است بنام هیجانات و زندگی(Emotions & Life ).  پلاتچیک در مدل چرخ هیجانات، سعی کرده که هیجان را توضیح دهد. این کار ایشان است که در ادامه بحث می کنیم.

 

ملاحظه می‌کنید که در چرخ هیجانات ما چگونه می‌توانیم سرگردان شویم و هیجانات در زندگی لحظه به لحظه با ما هستند مثلا یک لحظه هیبت و یک لحظه ترس است. یک لحظه دلهره 

است و  یک لحظه عشق. یک لحظه تقبیح است، افسردگی است، ناراحتی است و پرخاشگری است رنجش است، خشم است. تحقیراست ، تحسین است و انواع هیجانات که ما تجربه می‌کنیم. البته متاسفانه ناخودآگاه تجربه می‌کنیم و متأسفانه به شکل شرطی شده ، هیجان زده می‌شویم یعنی هیجانْ،  رفتار آموختۀ ما بشکل «محرک- پاسخ» است. به شکل شرطی شده آموختیم که هیجانی شویم و هیجان‌ها بالا و پائین می‌شوند و ما را با خودشان غرق می‌کنند.  این داستان هیجان است در حالی که هیجان یک وسیله برای زیستن است، بخشی از حیات است ولی آن آبی که ما می‌توانستیم بر روی آن حرکت بکنیم در تموجاتش غرق می شویم. « آب در کشتی هلاک کشتی است، آب اندر زیر کشتی پشتی است (دفتر اول، بخش 50)» باری به همین صورت در چرخ هیجان، ناراحتی (sadness) و غم یک حالتی است که انواع و اقسام و شاخه‌های زیادی دارد همانطور که شگفت زدگی (surprise) ، ترس (fear)، اعتماد (trust) و همینطور بقیۀ هیجانات انواع و اقسام دارد.

مثلا الان در جامعۀ ما امید بحث انگیز شده است. امید از آسمان زندگی ما حد اقل می‌توانیم بگوئیم خسوف کرده و این داستان حیات ماست و مسئلۀ آیندۀ این سرزمین است مسئلۀ کوچکی نیست. اینها همه به نحوی ارتباط دارند با این هیجانات که بخشی از وجود آدمی است. اگر اخلاق دو قسمت شود (البته داریم موضوع را ساده می‌کنیم) یک تکه‌اش هیجان است ولی الان می‌بینید که چقدر همین بخش هیجانی وجود ما و حیات اجتماعی ما  بحث برانگیز(problematic ) شده  است.

هیجان ها حاوی کدهای اطلاعاتی هستند

پس ما  نیاز به تعریف‌های دقیقتری از هیجان داریم.تا حالا این ادبیات (literature) بود  که عرض کردم. از آن حکمت شفاهی قدیم شروع کردیم و  مرور کوتاه کردیم. اما الان وارد  بحث اصلی می شوم به عنوان دانش آموز کوچک. هیجان چیست؟ هیجان،  اطلاعات است.  از جنس کدهای اطلاعاتی است. هیجانْ رمزهای اطلاعاتی است. در ارگانیزم ما یک کدهای اطلاعاتی وجوددارد که اسمش هیجان است. بخشی از این رمزهای اطلاعاتی هیجان‌ها را حمل می‌ کنند و هیجان‌ها را به راه می‌اندازند. هیجان‌ها علائم و کدهای اطلاعاتی هستند .( هر جا دیدید که موضوع را داریم پیچیده می‌کنیم شاید یک معنی اش این باشد که ما موضوع را خوب نفهمیده‌ایم همانطور که انشتین گفت اگر فیزیک را توانستید به مادربزرگتان بیاموزید آنوقت فیزیک را فهمیده اید). باری اطلاعات هیجان ساز، از رهگذر تعامل سیستم بدنی وعصبی وروانی مابا محیط طبیعی مثل هوا ، بوی خوش، اکسیژن، ریزگردها، آلودگی، خفقان طبیعی و محیط اجتماعی و دوستان، خانواده، مدرسه، محله در وجود ما به جریان می افتند. این علائم و کدهای اطلاعاتی در تعامل ما ومحیط مان به وجود می آیند و به راه می‌افتند  ومی شوند پرخاش، می‌شوند حسادت، میشوند کینه، می‌شوند عشق، می‌شوند مهر، می‌شوندوجد،می‌شوند اضطراب.اینها کدهای اطلاعاتی هستند که می‌آیند در نرون‌ها حرکت می‌کنند و از سیناپس‌های مغزی وارد اندام‌ها و عضلات بدن ما می شوند و مثلا رنگ می‌پرد، برافروخته می‌شویم، (دلایل قوی باید و معنوی،  نه رگهای گردن به حجت قوی) .

این هیجان است که  در وجود عارف شیدایی از آواز لک لک می‌افتد و او از این اطلاعات ، صدای توحید می‌شنود وبه وجد در می آید.هیجان است که وقتی سقائی در بازار  می‌گوید ای تشنگان، شما را آب می دهم، شوریده دلی، از این اطلاعات ، به هیجان وجودی می رسد و رخ ساقی می بیند و بر زمین می‌افتد. این هیجان های مثبت را مقایسه کنید با هیجان‌های خشم و کین یک رجل سیاسی که بخاطر کین توزی خویش جامعه‌ای را به هلاکت می‌رساند، این هم هیجان است. حالا بستگی دارد که چه علائم و کدهای اطلاعاتی در وجود ما چگونه معنا شوند وچه آثاری برجای بگذارند. هیجانات بازتابی از بی ‌تعادلی‌های تازه در ارگانیسم ما هستند. تعادلهای بدن مرتب به هم می‌خورد و دوباره می‌تواند به شکل پویا برقرار شود. شما یک اکتشافی می‌کنید یک تعادلی می‌رود و یک تعادل جدید برقرار می‌شود. وقتی به خرافه‌ بودن باورتان پی می برید و با خودمی‌گوئید من عجب دچار خرافه‌ای بودم در واقع دچار بی‌تعادلی می‌شوید و دوباره از طریق عقلانیت جستجو می‌کنید تاتعادل تازه‌ای را  وباورهای موجهی را به دست اورید.

به هر صورت هیجانات بازتابی از بی‌تعادلیهای تازه‌ای است که در ارگانیسم ما هستند و  تنشی (Tension) ایجاد می‌کنند. تنش  می تواند آغازی برای تعادل یابی مجدد باشد. تنشْ مبارک است. تنش برای چیست ؟ چون تعادلی را از دست داده اید و می‌خواهید دوباره تعادل ایجاد کنید. این تنش مبارک است. مدیریت تنش لازم دارد .

هیجان ها رفتارهای آموخته شده هستند

هیجانات،  اموری تنانه و  بدنمند و جسمی هستند، ریشه های مولکولی ومغزی دارند،  ذهنی- بدنی (Body-Mind) هستند، روانی هستند و البته نهایتا بصورت اجتماعی ساخته می شوند. ما رفتارهای هیجانی را در طول زندگی خودمان یاد می‌گیریم. مثلا به شکلی در طول زندگی خودمان برخی رفتارهای هیجانی را یاد می گیریم. مثلا یادگیری شرطی شده در طول کودکی تا جوانی، سبب می شود که  از پیشرفت دیگران دچار ناراحتی می  شویم. این واقعا بدبختی است . چرا باید از موفقیت کسی ناراحت شد ورشک وحسد داشت. این یک هیجان منفی است و مشتی کدهای اطلاعاتی نادرستی که به مغز ما فرو رفته است. وقتی کسی موفق می‌شود امکانی را در عالم ایجاد می‌کند و به امکان‌های عالم و  به داستان‌های عالم و به موهبت‌های عالم اضافه می‌کند. پس من چرا باید ناراحت بشوم. این را من آموختم. این هیجانی است که در طول زندگی خودمان از طریق نهادهای اجتماعی شدن،  آموخته‌ایم. خانواده به ما اینگونه یاد داده است. گفتند از چشم همسایه بترس. اسپند بریز روی آتش و یک به یک همسایه‌ها را نام ببر. حالا که این تخم مرغ شکست پس بدان آن همسایه در پنجم بوده  که چشم زده و منشأ مشکلات من شده است و نفرین بر او که مرا به بدبختی انداخت. این رفتار هیجانی ِ آموخته شده ای است که  چشم دیگری خطرناک است. دیگری تهدیداست، دیگری یک فرصت نیست.

هیجانات را خانواده و مدرسه ومجالس  به ما یاد می دهد.  بزرگانی مثل فریره و دیگران گفته‌اند می‌خواهید که انسان‌ها خوب بیاموزند مدرسه ها را ببندید. یعنی در واقع پایان مدرسه، آغاز یادگیری است. آغاز خلاقیت است. چرا؟ برای اینکه نظام آموزش وپرورش مشکل دارد. همینطور رسانه‌ها به ما یاد می‌دهند که رفتارهای هیجانی داشته باشیم.  فرهنگ عمومی، هنجارهای اجتماعی، ساختارها و ارتباطات همه موجب می شوند به صورت شرطی شده، دچار هیجانات زیانباری بشویم. پس ما رفتارهای هیجانی را یاد می‌گیریم ؛ نه به شکل خودآگاه و فعال و خلاق بلکه از طریق محرک پاسخ . مانند چکش رفلکس که می‌زنند و زانو عکس‌العمل نشان می‌دهد. رسانه‌ها، محیط، ساختارها، نهادهای اجتماعی هیجان‌هائی در ما ایجاد کرده‌اند و این ها تبدیل شده اند به عادت‌های هیجانی. مثلاً عادت می‌کنیم به خشونت. این یک مسئله‌ای است که مثلاً عادت می‌کنیم  به خشونت خانوادگی. در جائی که باید زن وشوهر صحبت کنند، صحبت را آغاز کنند تا اختلاف شان را به نحو رضایتبخش رفع ورجوع بکنند ، صحبت را قطع می کنند وقهر می کنند. وقتی روابط مشکل دارد ما نیاز به کنش کلامی ( speech act) نیاز داریم و باید گفتگو  آغاز بشود تا مسئله‌ای حل بشود، ولی ما یاد گرفته ایم وقتی با کسی مشکل داریم قهر می کنیم و دیگر حرف نمی زنیم. همینطور هیجانات دیگر به صورت محرک-پاسخی منشأ عادات هیجانی یک جامعه می شوند و بعد سرایت هیجانی پیدا می کنند(می رود از سینه ها تا سینه ها،از ره پنهان صلاح و کینه ها) گاهی در مجالس  شما می بینید که یکی می گرید و دیگرانی نیز نگاه می کنند به او و  شروع می کنند به گریه و زاری. (چون ز تلی بر جهد یک گوسپند     گله گله گوسپندان برجهند) برای اطلاعات تفصیلی درباب  نقش کدهای اطلاعاتی در روحیات انسانی،  بنگرید به فصل مم ها ، در کتاب «ما ایرانیان»)

 هیجانْ  بخش مهمی از تاریخ وفرهنگ وزبان ایرانی و خرد ایرانی بود

هیجانات در زبان ما بازتاب یافته است. زبان ؛  حافظه جمعی و بانگ فرهنگی است . همه شما وقتی حیدربابا را می¬خوانید در او تمام تجربه¬های نسل¬های این سرزمین ، کوهپایه¬های سهند را می بینید و همین طور در زبان فارسی¬مان . همین طور در زبان کردی و بلوچ. زبانْ حاوی سپرده¬های تجربه تاریخی  یک ملت است. خاطرات و تجربه¬های مردم در زبان شان بازنمائی می¬شود . محققان با همین فرض خواستند بررسی بکنند که در زبان فارسی چقدر  آثار هیجانی وجود دارد .  کاویانی و همکارانش در سه لغت نامه در هفت دهه گذشته یعنی فرهنگ معین ، عمید و معاصر  تحقیق انجام دادند. خواستند ببینند که محتوای واژه¬های فارسی در ایران چقدر بار هیجانی دارند و چقدر بار شناختی دارند. نتیجه بررسی آنها این بود که بار هیجانی در زبان ما بیشتر از بارشناختی است . همینطور واژه های هیجانی منفی بیشتر از واژه های هیجانی مثبت است یعنی تعاملات ایرانیها بیشتر به هیجانات منفی سوق یافته است تا هیجانات مثبت. همچنین در واژه های  هیجانی زبان ما به طرز محسوس از  نشانه¬های جسمی استفاده  بیشتر شده است ، از نشانه های بدنی استفاده شده است . مثلا دلم گرفته ، دلسرد شدم ، دستْ پاچه شدم، همینطور واژه  دلهره برای اضطراب به کار رفته است.  مولانا هم می¬گوید تن ز جان ، جان زتن مستور نیست.  آیا این نشانۀ آن است که گویا چون  هیجانات محدود می¬شدند و نمی¬توانستند به کلام بیایند  در  بدن بازتاب می یافتند؟ نیاز به بحث بیشتر دارد. به هر صورت شواهدی است که جامعه ما چون پر حادثه بود ؛ پس نیاز به هیجان داشت یا درگیر هیجان می-شد . جامعه ای که ناپایدار است هم قرین هیجان می¬شود و هم نیاز دارد به هیجان . اصلا در منش ملی مان، عناصر هیجانی زیاد داریم . دیدیم که بارهیجانی در زبان ما نیز منعکس شده است.

جامعه ایران به لحاظ تاریخی؛  جامعه ای قرین هیجانات  بوده است. هیجان سهم مهمی در حیات جمعی ایرانیان دارد . خرد ایرانی قرین هیجان بود. خرد خسروانی و حکمت فهلوی یعنی خرد باستانی ما آمیخته با عنصر شهود و شور و هیجان هست. خرد خشک نیست. خرد باستانی ما ، که فردوسی می گوید  "بنام خداوند جان و خرد" دو شاخه جدی پیدا کرده است: یکی پهلوانی و یکی عرفانی. شاخه نخست همان  حکمت حماسی است. شاخه دوم  حکمت اشراقی سهروردی است. صدرالمتالهین هم از او گرفته است.  هیجان در زندگی ما  ودر عقل ما نفوذ داشت. نمی توانیم از آن طفره برویم. نمی توانیم از سایه خودمان جلو بزنیم. شعر، در مرکز ادبیات ما بود. مرکز ادبیات ما نثر ،اپرا ، تئاتر یا رمان  نیست، مرکزش شعر است. شعر،  فاصله ها در می نوردد. صورت های خیالی در شعر  هست و هیجان هست.

عقل ما با هیجان همسایه دیوار به دیوار بود. در دوره میانی و عصر شکوفائی خویش طی سده سوم تا پنجم نیز    که با فارابی و ابن سینا ظاهر می شود ضمن اقتباس خلاق از فلسفه عقلی و برهانی و بحثیِ  یونانی و ارسطویی، همچنان عناصری از ذوق و خیال و حس و حال و حضور و تجربه و فهم باطنی داشتیم و  عقل شادان  داشتیم. در مقاله ای به تفصیل  توضح داده ام که عقل ابن سینا عقل سردنیست ، عناصری از ذوق و خیال و حس و حال حضور و تجربه و فهم باطنی هم در او هست (برای مشروح این موضوع وبحث در عناصر اندیشه ای ابن سینا در حکمت المشرقیین تا اشارات بنگرید به فراستخواه، مقصود، 1388، تیپ خردورزی شادمان ایرانی، بررسی موردی ابن سینا، سالنامه بهار، اسفند 1388 ) .

اخلاق بشر هم عنصر شوقی دارد وهم عنصر شناختی

ما به فلسفه¬ای از اخلاق نیاز داریم که بتواند توضیحی موجه و استدلالی و تبیین علمی و تجربی از زیست اخلاقی بدهد، به نحوی که  در امر اخلاق، هم عناصر معرفتی و  شناختی دیده شود ، هم عناصر وجدانی و  ارادی دیده بشود وهم  عناصر شوقی ، و احساسی و هیجانی و هم عناصر اجتماعی . ما به نظریه¬هایی با ظرفیت بیشتر و بهتری نیاز داریم که به نحو رضایت بخشی و با وجاهت علمی و وثاقت منطقی و استدلالی و تجربی توضیح بدهد که زیست اخلاقی چیست و چه عناصر شناختی وشوقی دارد .  اخلاق بشر هم عناصر شناختی و  هم عناصرهیجانی دارد و نیاز به نظریه ای برای  یکپارچگی این عناصر  به منظور بسط  حیات اخلاقی داریم.  یکی از این نظریه¬ها ،‌ نظریه های «فاعل پایه» در مقابل نظریه های «فعل پایه» است .  برخی نظریه¬های اخلاقی فعل پایه¬اند مثلاً می¬گوئیم که حسن و قبح افعال ، ظلم بد است ، عدل خوب است . برخی نظریه¬پردازان معاصر اخلاق مثل زاگزبسکی در کتاب فضایل ذهن ، به این نتیجه  رسیده¬اند که نظریه «فعل پایه» نمی¬تواند اخلاق را خوب توضیح بدهد . نظریه¬های «فاعل پایه» لازم داریم . بجای حسن و قبح افعال باید بگوئیم حسن و قبح فاعلان . یعنی عادل  شدن آدمی زیباست . وقتی می گوییم عدالت زیباست ، این تاحدی انتزاعی است مهم این است که کسی در موقعیت های واقعی زندگی خودش عادل باشد . خوب بودن در باجه بانک ، سر کلاس ، وسط معامله . این عادلی است که زیباست و نه عدل به مفهوم کلی وانتزاعی.  برخی فیلسوفان اخلاق یحث کرده¬اند که اخلاق ،  معرفت خشک انتزاعی نیست . ما با ارادۀ سردی به سمت اخلاق نمی¬رویم . با مفاهیم کلی مثل خوبی عدل ، به سمت عدالت نمی رویم بلکه آن چیزی که اخلاق را می سازد هم شناخت عدل و هم  شوق به عدالت  است، شوقی که مرا برمی انگیزد که عادلی پیشه کنم بجای این که ظالم باشم . زندگی عادلانه بهتر و لذت بخش¬تر می¬شود . ابتهاج بیشتری و فایده بیشتری و معنای بیشتری دارد . علاوه بر شناخت، شوقی لازم دارم  که به وضع آرمانی خود  ، به اوج بشری خود  چشم بدوزم و  عزیمت کنم و جوانح و  بالهای وجود خود را باز کنم و پرواز را تجربه کنم. 

 اخلاق یک ادراک محض وخالی نیست بلکه « ادراکِ احساس شده» در موقعیت¬های واقعی زندگی است،  ادراک زیست شده، ادراک پرورانده شده ، ادراک آموخته شده، اما نه به شکل شرطی بلکه به شکل عمیق ، مشارکتی و فعّال ، خلاّق ، هشیارانه .  یادگیری شرطی شده چندان عمیق نیست. کبوترهای اسکینر پینک و پنک بازی می¬کنند . دلفین¬ها هم بسکتبال بازی می¬کنند . اینها را در جلسات سالهای نخست دهه هفتاد خود در این شهر باهم داشتیم.  به هرحال زیبایی عادل پیشگی در موقعیتهای واقعی زیست اجتماعی تجربه می شود و  تمرین می شود و  خوگیری می شود  . اما این مستلزم آن است که عناصر شناختی وعناصر شوقی برسر عادل بودن ما یکپارچه بشوند.

نظریه انسجام قوی (HOTCO )

این نظریه توضیح می¬دهد که چگونه مولفه¬های هیجانی ما با پردازشهای ذهنی ما باهم هستند . ما انسان را دو نیم کرده ایم و بین عقل و احساس جنگ انداختیم . عقل و احساس دو بال بشر هستند.   یادگیری هیجان لازم دارد و بدون هیجان یادگیری نمی¬شود .  باید با هیجان یاد بگیریم و چون یاد می گیریم هیجانات ما نیز تغییر می کند. در ژاپن بچه ها را می¬برند بیرون و  آنها با طبیعت واشیا بازی می¬کنند وسط بازی ، وقتی باد به صورت شان می¬خورد می¬گویند این فشار است . بچه ها با شوق دستهای شان را می¬گیرند زیر آبشار،  معلم ها می¬گویند این هم نیرو است.  بچه ها شگفت زده می شوند و یاد می گیرند  که عجب پس این  نیرو است . در ایران نظریه¬های سطح بالای دانشگاهی را آوردیم چپاندیم در کتاب فیزیک مدرسه و تمام بچه ها اضطراب دارند . پس آموزش خوب با دو عنصر هیجان وشناخت پیش می رود .اخلاق نیز  با « در هم تنیدگی » هیجان وشناخت بسط می یابد.  هیجانات عمدتا متعلق به ناحیه بادامه مغز هستندو شناختها بیشتر متعلق به قشر پیش پیشانی هستند ،  وقتی اینها همسو وهمگرا  بشوند ، یکپارچگی اتفاق می¬افتد و اخلاق شما اعتلا پیدا می کند.

زیست اخلاقی از یکسو  نیازمند پرورش ادراکات مثبت و هم پرورش احساسات به سامان و مثبت است . ادراک مثبت مثل اینکه  جلسه گذشته گفتیم که زندگی حس شکوفائی یک مزرعه در باور بذر است . زیست اخلاقی همانطور که نیازمند پرورش ادراکات مثبت و نگاه خوب به خود و به دیگری و به عالم به آدم است محتاج هیجانات خوب نیز هست.  هم باورهای خوب را در خود پرورش بدهیم و هم احساسات خوب و مثبت را. زیست اخلاقی مبتنی است هم به افکار و هم به اشواق . « العامله تحت الشوقیه و الشوقیه تحت المدرکه» . ما عمل اخلاقی مان تحت تاثیر شوقهائی است که آن شوقها خود مرتبط با ادراکاتی است . پس زیست اخلاقی هم افزایی سازنده وتعالی یافته میان ادراک و هیجان ست . هم منطقی است و هم گرم ، هم آگاهانه است و هم جذاب،  هم  منطقی است و هم احساسی و توأم با خود آگاهی هیجان و  خود تنظیمی هیجانی.

چگونه هیجانات و ادراکات در زیست اخلاقی به هم می‌رسند.  بعضی از دوستان کمال‌گرا هستند و این کمال‌گرایی به اخلاقشان لطمه می‌زند. تازیانه برمی‌دارد و بر خودش می‌زند. انسان بر ضد خودش می‌شود. مدام خودش را ملامت می کند که ای نفس تو اخلاقی نیستی. انسان باید برای خویشتن باشد و نه بر ضد خویشتن، خودمان را  با نوازش وبا عزت نفس وواقع بینی  تعالی بدهیم. به خودمان تذکر بدیم، تشویق بکنیم. در ما هیجانات اولیه  ای هستند. اما در انسان یک امکان هست و  یک قابلیت هست که با  پردازش و ارزشیابی شناختی  ، هیجانات خود را تعالی بدهد و تجربه هیجانی ثانوی خودآگاهی داشته باشد. محرک ها وارد سیستم بدن وادراک  واحساس ما می شوند. ابتدا هیجانات اولیه تا حد زیاد ناخودآگاه داریم ولی با پردازش وارزشیابی شناختی می توانیم بلافاصله به تجربه هیجانی ثانوی وخودآگاه برسیم(شکل زیر):

 


 هر چه ارزشیابی و پردازش شناختی شما بالا باشد تجربه هیجانی ثانوی در سطح بالاتری از خودآگاهی اتفاق می‌افتد. این همان «هیجان به خودآگاهی» رسیده است و خودآگاهی هیجانی است و  هیجان به سامان شده است. هیجان متعالی ، عشق متعالی،  احساس متعالی، غم متعالی، سرور متعالی و اینها خیلی هم درهم می‌روند و طیف رنگارنگی ایجاد می‌کنند. کسی که هوش هیجانی دارد ، در واقع به یکپارچگی شناخت وهیجان رسیده است. می تواند کامیابی‌هایش را مدیریت بکند. لذت‌هایش را مدیریت بکنند. از لذت ها به نیکویی  استفاده می کند. به هیجاناتش  التفات دارد،  ارزشیابی می کند،  دنبال لذت‌هایی نمیرود که رنج‌های بی‌شماری به وجود بیاورد. دنبال لذت‌های حقیر،ی نمی رود  که لذت‌های متعالی را از دست بدهد.

برای مثال هیجان‌هایی  را که در ورزش است در نظر بگیرید. با پردازش شناختی امکان دارد هیجان های اولیه تعدیل بشوند وبهبود پیدا بکنند در سه شکل زیر چند نمونه درج شده است. .  آدمی‌ست، انسان به دنیا آمده گریه بکنه. انسان شکست می‌خوره شکست بخشی از داستان بشره. منتها بدبخت مائیم که داستان شکست نداریم.



 

چند راهکار  برای پرورش خودتنظیمی  هیجانی

چگونه می‌توانیم خودآگاهی و هشیاری هیجانی و خود تنظیمی هیجانی را در خودمان از طریق انسجام قوی و عنصر پردازش شناختی و ارزیابی تعالی بخشیم. چگونه عمل التفات را در خودمان تقویت بکنیم. چگونه التفات داشته باشیم به هیجاناتمان. تا قادر شویم که تصمیم‌گیری اخلاقی بکنیم. چگونه از طریق پردازش‌های شناختی بتوانیم به احساساتمان و هیجاناتمان تعالی ببخشیم .  شیوه‌های کاربردی این التفات هیجانی را چگونه تمرین بکنیم و وارد زندگیمان بکنیم، التفات اخلاقی را وارد هیجاناتمان بکنیم؟ روان شناسان شناختی مثل بک  و الیس و... در این زمینه کارهایی کرده اند. نحوه تعالی بخشیدن به احساسات وهیجانات را از طریق پردازش های شناختی  بررسی کاربردی کرده اند.

مدل ABC

یکی از اینها مدل ABC است. به شکل زیر:


 در زندگی روزمره ما مدل AC    غالب  است(سطر اول در شکل بالا) یعنی رویدادهایی اتفاق می‌افتد  و بلافاصله  هیجان‌ها آغاز می شود؛  به صورت محرک و پاسخ ناخودآگاه . اما با پرورش باورهای مان و آوردن آنها به جریان ذهن وبدن و محیط زندگی مان می توانیم به  مدل ABC برسیم(سطر دوم). باورها دست خودمان است ؛ ای  برادرتو هم اندیشه‌ای. ذهن شما همه چیز است و  بادبان قایق هستی شماست در شرایط متلاطم‌. (رجوع کنید به کتاب ذهن وهمه چیز، فراستخواه، 1396، نشر کرگدن ).  باورها را تعالی بدهیم و از دورباطل  محرک پاسخ خوارج شویم  به  خودآگاهی هیجانی برسیم.

مدل بهبود بخشیدن به باورها

 لین و الیس، در کتاب  باورهای عقلانی و غیرعقلانی‌ بحث های خوبی درباب انواع باورها کرده اند. در شکل فوق سه متغیر تعیین کننده نشان داده شده است:  اول ما باید تیپ احساسی خودمان را بشناسیم .   شدت احساساتمان در واکنش به رویدادها در درجه اول بستگی به تیپ احساسی ما دارد.  اما یک امکان تعیین کنندۀ دیگر داریم وآن تعالی دادن به  اندیشه های مان هست.  اندیشه  های خوب  می تواند احساسات را به سامان بکند و تعالی بدهد. در جلسه گذشته از باورهای مرکزی بحث کردیم وباورهای خوب و باورمیل های خوب اآدمی را مرور کردیم. دوستان باورهای خودمان را چک وارزیابی بکنیم وبهبود وتعالی ببخشیم.


مدل افکار متعالی خودکار

اگر باورهای ما تعالی پیدا بکند به نوعی افکار متعالی خودکار می رسیم که هیجانات و رفتارهای ما را بسامان می کنند. خود تنظیمی، خود فرمانی، خود ادراکی، خود تحملی، خود آگاهی می تواند  به رفتارها و هیجانات شما سامان بدهد(شکل زیر) 

 


 

مدل پایش خود

یک روش نیز است که در تقویمی یا دفتری ، خود زیست نگاری بکنید و تمام رویدادهای روزمره مهم و واکنش خودتان به آن رویدادها را بنویسید وببینید که چه باورهایی دارد؟ آیا باورها می توانند در مدیریت هیجان و پرورش احساسات به شما کمک بکنند و تا می توانید باورهای بهتری در خود بسط بدهید.   بنویسید فلان ساعت عصبانی شدم  وعلتش فلان نگاه وفلان توقع یا انتظار بود.  می توانم جور دیگر نگاه بکنم وعصبانی نشوم. فلان ساعت کینه به دل گرفتم ، به تدریج متوجه می‌شوید که پرتگاه ها کجاست وچگونه می توانید شاد و آرام و رضایتبخش زندگی کنید وبه سطحی از بلوغ احساس وبلوغ رفتار برسید. علامه طباطبایی یک عالم سنتی اصیل بود ، گفته بود مراقبه مراقبه مراقبه.  مواظب باشید از خودتان مراقبه کنید.  شما خیلی موجود شریفی هستید.

 


مدل تمرین شناختی

در شکل زیر فردی پشت میکروفون است  ولی مخاطبش خودش هست قدری صدای میکروفون را بلند کنید اما برای خودتان.  صدای داوری های شناختی تان را بلند کنید برای خودتان.  چکش قضاوت را برداشته ایم  قضاوت می‌کنیم درباب این وآن. بخشی از این قضاوت‌ها را برای خودمان بکنیم اما با شناخت.  


مدل سه میم

 


 1 ـ مدل‌های عملی داشته باشیم . یکی از سازوکارهای نیل به زیست اخلاقی استفاده از مدل‌های عملی ا‌ست نه البته به نحو مرید و مرادی های تند و هیجانی افراطی 2.  موقعیت‌های مدنی خود ساخته که در آن تمرین کنید ؛ تمرین  گذشت، همکاری، اشتراک مساعی، بلندنظری، دستگیری، غم‌خواری و 3. ممارست های گروهی

q     منابع برای خواندن

  • تلخابی ، محمود؛ خسروباقری؛ آزاده بزرگی؛ لاله صحافی، آزاده محمدی(1395). انسجام بین شناخت و هیجان در تربیت. تازه های علوم شناختی، ش 71، پاییز 95، 68-79.
  • داماسیو، آنتونیو( 1391) . خطای دکارتی؛ هیجان، خرد ومغز انسان. ترجمه رضا امیر رحیمی، تهران: نشر ویستا.
  • داماسیو، آنتونیو( 1394).  در جستجوی اسپینوزا؛ شادی، اندوه ومغز بااحساس. ترجمه رضا امیر رحیمی، تهران: نشر ویستا.
  • داماسیو، آنتونیو( 1394).  خویشتن به ذهن می آید (ساختن مغز آگاه). ترجمه رضا امیر رحیمی، تهران: نشر ویستا.
  • دولان، آر.جی. (1381). هیجان، شناخت و رفتار. سید وحید شریعت. تازه های علوم شناختی ، س 4، ش 1 ، 1381 .
  • زاگزبسکی، فضایل ذهن.
  • فراستخواه، مقصود، 1388، تیپ خردورزی شادمان ایرانی، بررسی موردی ابن سینا، سالنامه بهار، اسفند 1388
  • فراستخواه، مقصود(1395) ما ایرانیان.، تهران: نی(فصل مم ها).
  • فراستخواه، مقصود(1396). ذهن وهمه چیز. تهران: کرگدن.
  • کاویانی، حسین؛ مهرانگیز پورناصح   و ارسلان گلفام ( 1384)  تقابل واژه های هیجان و شناخت در لغتنامه های زبان فارسی تازه های علوم شناختی، سال

      Thagard, P. Hot Thought: Mechanisms and Applications of Emotional Cognition. London: The MIT Press; 2006.

      Plutchik, Robert (2003)Emotions and Life:Perspectives From Psychology, Biology, and Evolution.  American Psychological Association ,APA Books.

      Martindale ,D.(1967). The Sociology of National Character. Vol 370, Issue 1, 1967. Sage Journals.

      Turner ,Jonathan H.(2007). Human Emotions A sociological theory. Abingdon, Oxon:  Routledge.

      Damasio, Antonio(2003). Looking for Spinoza: Joy, Sorrow, and the Feeling Brain, Harcourt, 2003

      Damasio, Antonio(2010). Self Comes to Mind: Constructing the Conscious Brain, Pantheon, 2010.

      Damasio, Antonio(2005). Descartes' Error: Emotion, Reason, and the Human Brain, Putnam, 1994; revised Penguin edition, 2005

 

پایانِ  بحث در  نشست چهارم13/11/1396

 

بخش پرسش وپاسخ و گفتگو

سوال ـ به نوبه خودم تشکر می کنم از تشریف فرمائی شما . در بحث هیجانات که مطرح بود نقش خود انسان را در هیجاناتی که در درونش بوجود می آید ندیدم . شما به بدن ، رسانه ، آموزش ، علم و مدرسه اشاره فرمودید ولی انسانی که بعد از مدتی مخصوصا در یک مقطع سنی می¬تواند صاحب خودش شود ، آن را من ندیدم .

می خواستم ببینم عمدی وجود داشت یا خود انسان بر روی خودش نقشی ندارد البته در بحث بعد فرمودید انسان می تواند بر اساس شناخت ارزیابی کند و تعالی بدهد که به این بخش از مباحث پایان دادید . اما هنوز برایم سوال وجود دارد .

فراستخواه : بلی درسته باید فرصت بیشتر می بود و برجسته تر می شد که ما هر چقدر می توانیم مدیریت هیجانات کنیم وقتی من خود آگاهی هیجانی ، مدیریت هیجانی ، خود تنظیمی هیجانی و یکپارچه سازی هیجانی داشته باشم یعنی خود انسان است که باید در صحنه باشد در مرکز زندگیش حاضر باشد بایستد و مسئولیت زندگیش را به عهده گیرد . اگر از بنده بعنوان دانش آموز بپرسید که کتاب « ذهن و همه چیز » خلاصه اش چیست ؟ می گویم یکی از استرس های اصلی در این کتاب « ذهن و همه چیز » که سیاه مشق بنده است این است که انسان باید بلند شود بایستد در مرکز زندگی خودش و مسئولیت زندگیش را شجاعانه بعهده بگیرد منتها از طریق ادراکاتش و شوق¬ها و اراده¬ها و آگاهیهایی که از خودش می¬تواند ایجاد کند و تعاملاتی که با محیط بکند . مثال : آن توصیه¬هائی بود که گفته شد مثلا مدلهای عملی یعنی « انسان » یعنی ممارستهای گروهی و جمعی یعنی « انسان » یعنی انسان یک رابطه¬ای را تولید بکند و در این رابطه محتواهایی را پی¬جویی کند و معناهایی را باهم مبادله کنند اینها انسانها هستند .

در توصیه های قبلی هم همینطور بود تمرین بکند انسان خودش است خود پایی Self monitoring بکند انسان خود را بررسی و چک کند به اضافه همان باورهایی که ما در خودمان می توانیم آنها را ویرایش بکنیم باورهای خودمان را ویرایش کنیم این همان کلام زیبای دوست شریفم بود که انسان بیاید به صحنه . تعالی بخشیدن به احساسات و هیجانات از طریق پردازش شناختی ، یعنی داده¬ها را به اطلاعات تبدیل کنیم که در جلسات قبلی گفته شد و اطلاعات را تبدیل به دانش و دانش را تبدیل به خرد wisdom بکنیم و در آخر یک جایی می¬رسیم یک سکوت آرامش بسیار عمیقی که پس پشتش دانش سرشاری وجود دارد ولی از جنس سکوت هست همه این بجثهایی را که کردم در واقع می¬خواهم تحسین کنم دوست عزیزمان را که جقدر توجه کرده است این خود آگاهی و هشیاری هیجانی ، خود تنظیمی یا از جنس اراده است یا تولید هیجان و یا تولید آگاهی یا تولید معنا و یا معنا بخشیدن و یا کنش ، اراده . حالا در ادامه من می¬خواهم قدری با دوست شریفم مشارکت کرده و بحث ایشان را بسط دهم . « انسان » به تنهایی باید کار بکند ولی « انسان » موجود اجتماعی است در زندگی اجتماعی « انسان » است و در نتیجه باید برای حل معظلات جامعه ایران ، انسان به حیث اجتماعی عمل کند انسانی که تنها و جدا از جامعه حرکت می¬کند . نهایتاً گلیم خود را از آب بیرون می¬کشد که به نظر من دانش آموز مقدور نیست .

سعادت انسان گره خورده به سعادت جمع . یا همه خوشبخت هستند یا هیچ کس خوشبخت نیست . این قانون زندگی است . خیلی عجیبه البته ما در شرایط بحرانی اولین اولویت¬مان این است که مرکز هستی خود را حفظ کنیم به خودمان برسیم به خودمان تعالی بدهیم فکرهای خود را اصلاح کنیم ولی در دراز مدت و در یک مقیاس بزرگ سعادت و نیکبختی خود گره خورده به نیکبختی جمعی .

من یک توصیه¬ائی بعنوان یک مطالعه کننده کوچک داشتم که برای حل مسائل هیجاناتمان و تعالی بخشیدن به هیجانات در جامعه ایران و انسجام میان هیجانات و شناخت ، عقلها به عقلانیت برسد .

جامعه ایران ، عاقل کم نداشته است یکی از ویژگی¬های جامعه ایران این است که آدمهای برجسته در آسمان ایران زیاد است ستاره ها زیاد است . از قدیم ابن سینا و زکریای رازی داشتیم و انواع و اقسام ... اما این عقلها نمی¬توانند توفیر کنند . باید تبدیل به عقلانیت شود . عقلانیت یک فرآیند اجتماعی است . الان من چیزی دارم و آن عقل است وقتی با شما گفتگو می¬کنم و دوست عزیزمان بنده را نقد می¬کند این عقل تبدیل می¬شود و توسعه پیدا می¬کند به عقلانیت .

عقلانیت یک مدار است ، یک خصیصه گفتگویی دارد . خصیصه جمعی دارد ، مبادله¬ای دارد ، تکثر درونش هست انباشت هست ، توسعه هست .امیدوارم هفته خوبی داشته باشید از خانواده عزیزی که جلسه را تدارک دیده¬اند و دوستانی که زحمت کشیده¬اند بصورت خود جوش و هر کسی کاری می¬کند ابتکارات وقتی آدم می¬آید می¬بیند رنگین کمانی است و این همان زندگی جمعی است . من مدتهاست که از آموزشهای رسمی احساس می¬کنم که آبی نمی¬جوشد و رسیدم به این که آموزشهای غیر رسمی خیلی مهم است آموزش و یادگیری غیر رسمی داوطلبانه خارج از دانشگاه مهم است حتی در خود دانشگاه هم خارج از کلاس کار می¬کنیم فعالیتهایی داریم .در شکل واحد گذران و مدرک گرایی اتفاقی برای جامعه ایران نمی¬افتد .

برایتان آرزوی موفقیت می¬کنم موفق باشید .

عقلها ، مر عقل را یاری دهد یعنی عقلانیت . این انسانی که جستجو می¬کند این انسان شریف واقعاً دغدغه جالبی است . سوال زیبائیست این که انسان کجاست ؟‌ انسان شاید غایب شود حق با ایشان است ،‌ انسان برای این که غایب نشود فقط مدل عقلها و عاقلها را نرویم اولا بخش بزرگی از بدبختی جامعه ایران از عاقلها بوده یعنی آدمهایی که خود را عقل کل می¬دانستند جامعه را بدبخت کرده¬اند چون یک عقل نمی¬تواند از عهده مسائل یک جامعه بر آید . آن عقلانیت است که یک فرآیند گفتگوست حالا بگوئید فراستخواه این کجای کار شما بوده ؟ می¬گویم برای این که جامعه هیجانی تعالی پیدا کند عقلها ، مولویها ، فارابی-ها ، خیامها به عقلانیت توسعه پیدا می¬کند .

دوما ظرفیت های شناختی و پردازشی فردی¬مان به ظرفیتهای شناختی و پردازش اجتماعی توسعه پیدا کند . یکی از مشکلات جامعه¬ ما این است که ما شناخت اجتماعی مان ضعیف است یعنی شناختهای نهادینه شده ای که از طریق ارتباطات از طریق حوزه عمومی از طریق مبادله ، تعامل گفتگو ، نقد و بررسی حاصل می-شود .

وقتی ظرفیت شناختی در جامعه بالا می¬رود ، جامعه می¬تواند احساسها و هیجانات خود را کنترل کند دوست عزیزی می¬گفت ما همه چیز را به اخلاق تقلیل دادیم مثلا ما یک بدبختی تاریخی ( استبداد ) داشتیم آمدیم اخلاق ناصری نوشتیم البته نمی¬خواستند به نویسنده چیزی بگویند ولی می گفتند که تقلیل دادن امر اجتماعی با تمام مسائلش قدرت و مسائل مختلف به مسئله اخلاق درست نیست اخلاق باید پایه¬ای شود برای این حقوق اجتماعی ، این حقوق بشر ، این رفاه اجتماعی ، این عدالت اجتماعی وآزادی و چیزهای دیگر وسعادت و شکوفایی بشر. یعنی فضیلت درجامعه ظهور پیداکند نه در یک انسان(تک ستاره ها)

آسمان ما اهورایی است زمین ما اهریمنی است بحثی که در کتاب « ما ایرانیان » درگیری من با این مفهوم بوده والا ما در آسمان ستاره کم نداریم و گذر از سرایتهای هیجانی سراسیمه به تعاملات هیجانی ما نیاز داریم به جای سرایت هیجانی سراسیمه ، هیجانها به همدیگر سرایت کند در ناخود آگاهی در غیاب انسان هیجانها ناخود آگاه می¬شود اما وقتی انسان با هویت جمعی اش بیاید تعاملات هیجانی بسامان شده ، راه می¬اندازد یعنی مثلا محله¬مان را تمیز کنیم ، کوچه¬مان را تمیز کنیم ، ساختمانمان را ، همسایه¬ها با هم جمع شوند و کار کنند یعنی هیجان هست در ساختمان اما تعاملات هیجانی بسامان شده هست ، گفتگو می¬کنند و مسائلشان را بهبود می¬بخشند این جنبه خودآگاه مدنی و محلی دارد .

آیا بحث جنابعالی را درست فهمیدم و تا حدی پاسخگو بودم .

سؤال کننده: استفاده کردیم

سوال : با توجه به مطالبتان که در رابطه با ممارستهای گروهی و جمعی در حوزه¬های آرامش فرمودید مطلب دیگری در ذهنم مطرح شد در رابطه با گفتگو . گفتگوهایی که الان بحثش مطرح شده و شما در بحث های توسعه بر آن تاکید کرده¬اید چه پیشنهادی در رابطه با تقویت کارهای عملی و کاربردی گفتگو در خودمان دارید ؟

فراستخواه : این که مهارتهای گفتگو واقعا مهم هست من تصور می¬کنم یک فرصت مستقل ایجاد کنیم و پیشنهاد می کنم که بحثها و سوالات ثبت شده و جمع بندی می¬شود البته خودتان واقف هستید چند مسأله مشترک را برنامه ریزی کرده و به شکل یک بحث رویشان صحبت شود . می¬فرمائید مهارتها ، روشها ، شیوه های کاربردی برای تفکر گفتگویی چیست در سطوح مختلف ؟ اجازه بدهید بماند بعداً همه مان در موردش فکر می¬کنیم .

سوال : در محرکها ما از حوادث و وقایع صحبت کردیم خود انسان می¬تواند عامل هیجان باشد ؟ تصور می¬کردم که این هم مد نظر بود که فرمودید و گر نه که از آن می¬گذرم سوالم این است که      شما را هم می¬توان چهار تا کرد به این معنا که انسان را از نظر هیجانی بگذاریم برسیم به تعامل با هیجانات در مفهوم لغوی مأنوس شدن با هیجانات بگوئیم از انس بگیریم از نسیال نگیریم چون فکر کنم یک مفهوم لغوی انسان همینه . شاید بشود چهارمی را هم افزود .

فراستخواه : چقدر عالیه واقعااز این دوستان دانشمندم که شاگردی می¬کنم استفاده می¬کنم . اصلا آشنا شدن با خود ایشان فرمودند انس بگیریم با هیجاناتمان یعنی همان انسان برای خویش نه انسان بر ضد خویشتن باشیم . انسان با خودش با لب و ساز خود گر جفتمی همچو لسانی ، من گفتنی ها گفتمی

سوال : با توجه به رشته تحصیلی ام همه چیز را از دید اقتصاد می¬بینم بحثهایی که فرمودید در مورد هیجانات و شناخت آیا بین توسعه در جوامع مختلف و این مفاهیم ارتباطی هست ؟ یعنی جوامعی که بیشتر شناختی هستند مسیر توسعه¬شان هموارتر بوده یا نه ؟

فراستخواه : بینا رشته¬ای می¬تواند یکی از ظرفیتهای جلسه شود هر کس از رشته خود بیاید میان رشته ای بتوانیم فکر کنیم این هم گفتگوست من در رابطه با سوال قبل یک بحثی کردم مدتها پیش در کتابخانه ملی در انجمن علوم سیاسی در روز جهانی صلح . من بحثم این بود جنگ میان نظریه¬ها ، بینشان چطور می¬شود صلح ایجاد شود صلح میان نظریه¬ای ایجاد کنیم نظریه دو رشته¬ها یکدیگر را تکمیل بکنند همانجا بحث می¬کردم که این که ما با دیگران می¬جنگیم چون با خودمان می¬جنگیم . آغاز جنگها از خودمان شروع می¬شود انسانی که با دیگران در ستیزه چون با خودش در ستیز است آغاز صلح ، صلح با خویشتن است صلح با خود ، آغاز صلح¬هاست رشته¬ها هم گفتگو می¬کنند اگر از منظر اقتصادی نگاه کنیم از دیدن من بعنوان یک دانش آموز وقتی جامعه¬ای توسعه پیدا می¬کند . یک اتفاقاتی برایش می¬افتد . شناختش فرصت بیشتر پیدا می¬کند اما خطی نیست . جوامع توسعه یافته هم در دهه¬های گذشته رفتارهای تازه¬ای از خود نشان دادند نگاههای کلاسیک به توسعه نمی¬تواند تمام داستان های توسعه را در دنیای امروز خوب بازنمایی کند که شما بهتر از من توجه دارید این که جوامع تا یک مرحله ای با توسعه می¬آیند و بخشی از مسائل¬شان حل می¬شود و دوباره مسائل جدید ایجاد می¬شود این نشان می¬دهد توسعه یک فرآیند ناتمام است بحث جالبی بود .

از آقای دکتر خواهش میشود در مورد کتاب ذهن و همه چیز توضیح دهند .

فراستخواه : داستان این کتاب یک تصادف بود مقدمه ای هم آقای دکتر تلخابی متخصص علوم شناختی که از دوستان بسیار خوب بنده هستند بر آن نوشته¬اند . در صحنه هفت کتاب جمله¬ای نوشته ام که در واقع تیتیری هست « آن پنجشنبه ها و آن سه¬شنبه¬ها » این کتاب نتیجه بحثهایی بود در چند سال که در جلسه های عصر پنجشنبه¬ها برگزار می¬شد بزرگانی مثل آذر سلیم ، عیسی خندان ، فریبا وفی ، آقای حلاج ، خانم شاهی شفیعی و دیگران جمع شده بودند بحث می¬کردیم و مثل شما مخاطبهایی آشنا بودند به موازات آن در جلسه دیگری که سه¬شنبه¬ها برگزار می شد انسانی دیگر برخاست در صحنه ایستاد و جمع کرد رابطه ایجاد کرد آقای محمد ترکمان استاد تاریخ ، تاریخ نگار برجسته ، ایشان همه « کانون فرهنگی شید » را دارند . اینها در آنجا بحث شد هم اندیشی ذهن و زبان بود و نام این کتاب شده « ذهن و همه چیز » که طرح واره¬هایی برای زیستن است . بطور تصادفی چاپ کتاب با تشکیل مجدد جلسات شما همزمان شد یعنی همان هفته¬ای که قرار شد جلسه شما تشکیل شود این کتاب هم درآمد به ذهنه رسید اگر علاقه¬مند بودید این کتاب هم دستتان باشد حالا متاسفانه از نظر اقتصادی قیمت کتاب سی هزار تومان برای سبد خرید جامعه ما سخت است به هر حال باید فکرهایی بکنیم البته کسانی که توانایی بهتر آن را ندارند به شکلهای دیگر مثلا امانت استفاده کنند . این کتاب توضیح می¬دهد که قایق ما ( وجود ما ) چطور بادبانش ذهن است در حد درک ناچیز و ذهن را از منظر خود مغز بحث کردیم همه از منظر جامعه ، جامعه¬شناسی ذهن هم فرهنگ و ذهن ، ذهن در فرهنگ چگونه شکل می¬گیرد و از فرهنگ چطور تاثیر می¬پذیرد و همین طور تاریخ ، در تاریخ ذهن ، بحثهایی مطرخ شد که خیلی مهم است مگر ذهن انسان از اول این طور بوده در این فصل بحث ها نشان می¬دهد که ذهن اول دو جایگاهی بوده Bycomeral mjhd ( نظریه جونز ) . الان ذهن به تک جایگاهی توسعه پیدا کرده است از لحاظ تغییرات مغز و یکی از چیزهائی که بحث شده این است که ما وقتی کار می¬کنیم مغزمان تغییر پیدا می¬کند این داستان کوچکی نیست وقتی در جلسه می¬نشیند و می¬روید این نیست که فقط داده¬های ذهنتان زیاده شده ، نه ، ساختمان مغزتان نیز تغییر پیدا کرده این خیلی مسئله مهمیه . این همان انسانه یعنی « انسان » تأثیر داره حتی در بدنش حتی در مهمترین قسمت بدن که مغزه کسی که می رود در باشگاه بدنش را تقویت می¬کند پرورش اندامه همین کلمات گفته شده تدوین شده است .

کتاب « ما ایرانیان » هم همینطور بود هم در حسینیه ارشاد دو سال بحث شده است همان کلمات گفته شده ویرایش شده بصورت کتاب درآمده است آنجا بحث می¬کردیم که چطور ساختمان ذهن تغییر پیدا می¬کند خیلی مهم است و قسمت کاربردی هم دارد .

بعد از این فصول مختلف رسیده به طرحهایی که ما در ذهن برای زیستن داریم شما در ذهنتان چه طرحی برای زیستن دارید ؟ طرح لذت ، شادی ، منفعت ، طرح معنوی و ... و انواع طرحهایی که ما می¬توانیم در ذهنتان برای زیستن پرورش دهیم و با آن طرحها زندگی کنیم این در واقع بحثهای کاربردی کتاب است که در نیمه دوم شروع شده است .

مثلا شادی چیست ؟ این که در ذهنمان طرحی داریم برای شاد زیستن . آنها را با دوستان مطرح کردیم ، غم چیست ؟ اینها بحث شده این هم داستان کتاب بود یک سیاه مشق و احیاناً می¬تواند در کنار مباحث این جلسه به نحوی کم و بیش استفاده شده بحث شود و گفتگو و شادی گردد بنظرم خالی از فایده نخواهد بود .


دانلود فایل  پی دی اف درس گفتار  جلسه چهارم


دانلود اسلایدهای این درس گفتار

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد