تبیین زیست اخلاقی؛ نظریه رست دربارۀ توسعه اخلاقی (جلسه دوم )

 

تبیین زیست اخلاقی

نظریه رست دربارۀ توسعه اخلاقی

جلسۀ دوم : جمعه  1394/10/4

          

سلام عرض می کنم خدمت خانم ها و آقایان. با یک دغدغه زیست اخلاقی دور هم جمع شده‌ایم. گردهم آمده‌ایم که بیشتر بیندیشیم. با هم بیندیشیم. چراکه تفکر، ساختار گفتگویی دارد و ما از طریق زبان می‌اندیشیم. زبان خانه ماست. زبان خانه هستی است  و ما از طریق گفتگو می توانیم درباره مسائل زندگیمان بهتر فکر بکنیم و این ساختار گفتگویی زبان بهترین پلاتفورمی است برای اندیشیدن و برای با هم زیستن.

تمرکز ما در جلسه حاضر به نظریه زیست اخلاقی «رست» خواهد بود. در ادامه اولین جلسه که در باب اخلاق صحبت کردیم و توضیح دادیم که در اخلاق یک سطح هنجاری وجود دارد و یک سطح تحلیلی. سطح تحلیلی بدین معنی که بتوانیم تبیین«explanation» بکنیم  .  یعنی بتوانیم تفکر علّی داشته باشیم وعلت امور و پرسش چرایی «Why question» را بررسی کنیم . پرسش از چرائی عمل اخلاقی یعنی اینکه چرا کسی اخلاقی عمل می کند. چطور می شود که اخلاقی عمل می کنیم. علت ها، ابعاد و مؤلفه های عناصر این زیست اخلاقی چیست. رویکرد «approach  » به موضوع در اینجا علمی است نه به معنای پوزیتیویستی کلمه و اثبات گرایانه کلمه بلکه به معنای بهره گیری از دانش معتبر علوم انسانی و علوم اجتماعی. متون و منابع روانشناسی اخلاق توضیح می دهد که چه فرایندهایی در ساحت ذهن و شخصیت  و روان و ضمیر ما اتفاق می افتد تا اخلاقی عمل کنیم. در سطح تحلیلی به دنبال پرسش چرایی «why question» هستیم و  می خواهیم علت قضایا را تبیین نمائیم، علت قضایا را می خواهیم توضیح بدهیم. نه اینکه بخواهیم بگوئیم که دستگیری و کمک به مستمندان خوبست، بلکه می خواهیم بگوئیم که چه می شود که این عمل اخلاقی اتفاق می افتد. می خواهیم علل وعوامل را فهم بکنیم که این فهم می تواند به روش کمّی و با تبیین «exploration» باشد یا به روش کیفی وبا  توضیح «explanation» باشد. روانشناسی اجتماعی باب دیگریست که باز هم می خواهیم بگوئیم که مردم چگونه رفتار می کنند و علت این رفتار در نهادهای اجتماعی و سیستم های اجتماعی چیست؟ متون و منابع «literature» در این حوزه ها خیلی فراوانست.

یکی از این نظریه ها را اگر بخواهم مثال بزنم تئوری رشد شناختی است. نظریه رشد شناختی به مسئله از نظر شناختی نگاه می کند و می گوید هر اتفاق مهم در ذهن و در همین عمل شناختی ماست. تمرکز نظریه رشد شناختی که بعدا توضیح بیشتری خواهیم داد معطوف به این مسئله است که ما به لحاظ شناختی در چه سطحی و در چه حدی قادر به استدلال اخلاقی هستیم. نظریه رشد شناختی می خواهد بگوید که آیا ما می توانیم استدلال اخلاقی «‌moral  reasoning » بکنیم؟  آیا ما می توانیم قضاوت اخلاقی «judgmentmoral  ‌» بکنیم؟ در بعضی از متون که دوستان ملاحظه کرده‌اند بحث در این است که این قضاوت اخلاقی چگونه شکل می گیرد. این استدلال اخلاقی به چه صورتی پدید می آید. بعضی از این روانشناسان معتقدند که این استدلال اخلاقی یک امر شناختی است، یک فرایند شناختی است)  Cognitive  process (فرایند شناختی است که در ذهن ما این امکان را فراهم می کند که استدلال اخلاقی بکنیم، قضاوت اخلاقی بکنیم. یکی از نظریه پردازان مهم در مورد نظریه رشد شناختی در اخلاق کلبرگ است. کلبرگ شخصیت شناخته شده است. بخصوص دوستانی که در رشته روانشناسی تحصیل نموده‌اند با نظریات کلبرگ آشنایی بیشتری دارند. او از دهه پنجاه نظریه خویش را توسعه داده تا دهه هشتاد نظریه کلبرگ تنها نظریه مطرح در این مورد بود که به نظریه رشد شناختی کلبرگ  در ادامه بحث خواهیم پرداخت.

از دهه هشتاد افرادی همانند هافمن و رست تامل های تازه‌ای برنظریه رشد شناختی نمودند و افق های تازه‌ای بر دانش روانشناسی اخلاق گشودند. آن افق گشایی که امروز ما در همان چهارچوب صحبت خواهیم کرد، این بود که غلبه‌ی زیاده از حد در رویکرد شناختی سهم سایر عوامل را در سایه قرار می دهد. وقتی ما خیلی به رویکرد شناختی متمرکز می شویم، سهم سایر عوامل در عمل اخلاقی به مانند انگیزش «motivation» ، احساس و عمل اخلاقی در موقعیتهای تعارضی مغفول می مانند. تعارضهای منافع و تعارض های علائق کمتر به چشم می آیند. در نتیجه شاگردان کلبرگ تبصره های تازه ای به این نظریه اضافه نمودند. داخل پرانتز عرض کنم که علم همان تبصره های جدیدی است که به نظریه قبلی افزوده می شود. ما در علم ، زباله دان نداریم. هیچ چیزی در علم به زباله‌دان افکنده نمی شود. بلکه تبصره ها ونقدهایی وافقهایی افزوده می شود و این تبصره ها باعث شد که «رست» مباحث جدیدی را در دانش روانشناسی مطرح نماید.

این مقدمه را عرض کردم که رست را بیشتر بشناسیم، چرا که در این کلاسها مدتی پای صحبت رست خواهیم نشست و نظریات او را بیشتر پی جوئی خواهیم کرد. چنانکه گفتیم، رست از شاگردان کلبرگ است که در سال 1986 تبصره های تازه ائی به نظریات کلبرگ افزوده است. او با همکارانش در دانشگاه مینه سوتا پژوهش های تازه ای آغاز نمودند و تبصره های جدیدی بر کلبرگ افزودند و نتایج تازه ای بدست آوردند که ما در این جلسات درباره آنها بحث خواهیم نمود و در این مباحث هم کلبرگ و هم رست را مورد بررسی قرار خواهیم داد. « رست » فرایند روانشناختی اخلاقی عمل کردن  را و زیست اخلاقی را در چهار حلقه تبیین می کند و تاکید دارد که این چهار حلقه رابطه منطقی دارند، نه رابطه خطی و این چهار حلقه که ترتیبشان به صورت منطقی است، نه طولی و خطی. در شکل زیر نشان داده شده است:

        لوپ(حلقۀ) اول : تفسیر اخلاقی حساسیت اخلاقی

        لوپ دوم: داوری اخلاقی- قضاوت اخلاقی

        لوپ سوم: انگیزش اخلاقی- یک پارچگی اخلاقی

        لوپ چهارم:  شخصیت وخوی اخلاقی- شهامت اخلاقی(البته باید در نظرداشت که شهامت اخلاقی در این جا به معنی شجاعت نیست. بلکه چیزی فراتر از آن است که به چالاکی اخلاقی نیز تسری پیدا می کند).

قبل از آنکه نظریه رست را مرور کنیم، لازم است عرض نماییم که علم، معرفت مهمی است. ما در روش علمی است که می توانیم مسائل خود را حل و فصل نمائیم. البته نه لزوما به معنی اثبات گرایانه، ونه به معنی خاص علم پرستی یا آیینی «scientism». کل علوم با وسعتی که در آن هست، می توانند با پویائی خود و نقدپذیری که دارند به ما کمک نمایند که مسائلمان را خوب بفهمیم و حل نمائیم. به همین منظور به علم روانشناسی اخلاق مراجعه کردیم و در روانشناسی اخلاق هم نظریه رست را بررسی می کنیم.

q      لوپ(حلقۀ) اول : تفسیر اخلاقی حساسیت اخلاقی

لوپ اول یا حلقه اول در این نظریه « تفسیر اخلاقی یا نظریه اخلاقی» است. این حلقه به ما می گوید که اخلاق در پایه و اساس خود از جنس یک آگاهی زلال است و ما باید این آگاهی زلال را در خود جریان بدهیم. اگر آگاهی زلال در درونمان روان نشود، و اگر این روانه در ما راه نیفتد، زیست اخلاقی در ما شکل نمی گیرد. ما باید یک تفسیر خاص از این جا بودنمان داشته باشیم. این جا که هستیم، در این عالم، اگر تفسیری مناسب نداشته باشد، اخلاقی زیستن کلید نخواهد خورد. رست اضافه می کند که این تفسیردر حد کلی و اینکه «ما مسئولیم، غایتی وجود دارد، حقیقتی وجود دارد، معنایی وجود دارد.» کافی نیست و توفیر نمی کند. او معتقد است که این تفسیر و این آگاهی زلال باید در موقعیت های خاص زندگی جریان پیدا بکند. این آگاهی زلال را باید بر حسب موقعیت ها به صحنه بیاوریم. اینکه یکبار اعلام نمائیم که ما تفسیر اخلاقی از هستی داریم و جهان بینی ما اخلاقی است کافی نیست. این آگاهی زلال را باید به کل وجود خویش وبه حیات خویش فراخوان کرد و باید این آگاهی زلال حسب موقعیت های زندگی فعال شود. ذهن باید فعال شود و بیدار گردد و اگر این آگاهی جریان داشته باشد ما احساس می کنیم که تنش اخلاقی داریم. « moral tention » به همانگونه که تنش اقتصادی داریم ، تنش کار کردن ، آزادی و تنش پیشرفت داریم ، تنش اخلاقی هم پیدا می کنیم. از طریق این آگاهی زلال البته به شرطی که در پستوی ذهن مان نمانده باشد و در موقعیت های مختلف زندگی جریان یافته باشد، حساسیت اخلاقی پیدا می کنیم.

در هر موقعیتی از زندگی مثلا در معامله باید این آگاهی زلال بیدار شود و جریان داشته باشد و حضور پیدا کند و ما باید این آگاهی زلال را در ضمیر خودمان بازآفرینی کنیم. بطور کلی گفتن اینکه ما آگاهی زلال داریم کفایت نمی کند. باید بر حسب موقعیت  بازتعریف شود و تفسیر گردد و این همان تفسیر اخلاقی است.

حال ممکن است این سوال پیش بیاید که عنصر این آگاهی چیست. این آگاهی، آگاهی به این است که اعمال ما بر دیگران تاثیر می گذارد. « رست» می گوید که ما باید در همه حال متوجه این قضیه باشیم که اعمال ما در دیگران شادی یا رنج ایجاد می کند. خیری یا شری به «دیگری»می رساند. فایده ای برای آنها دارد یا ضرری ایجاد می کند. آگاهی به اینکه بجز من ، دیگری وجود دارد که عمل من باعث رنج یا شادی، فایده یا ضرر برای او می شود. آگاهی به دیگری «other» و التفات به اینکه در این عالم دیگری هم هست. در این موقعیت غیر از من موجود جاندار دیگری هم هست که احساس ورنج وشادی دارد و  تحت تاثیر اعمال من هست. معلم هست. کلاس هست. در خانه نشسته ایم، همسایه ای هست. آگاهی به دیگری که تحت تاثیر اعمال من است و چه بسا کارهای من برایش رنج ایجاد می کند. التفات به این مقوله همان آگاهی زلال است که ما را در موقعیت تفسیر اخلاقی قرار می دهد. توجه داشته باشیم که این مسئله مربوط به آگاهی های  دیگر از جمله کتاب خواندن، شعر گفتن و مسائل روشنفکری نمی گردد، چرا که این آگاهی بی صدا و آرام و زلال است. این آگاهی آرام در وجود آدمی باید روان گردد و بر حسب موقعیت ها، فراخوانده شود. ما باید این آگاهی را در موقعیت های واقعی زیست خود بازآفرینی بکنیم و بیازماییم. چرا که «رست» معتقد است باید اخلا قرا در موقعیت های گوناگون زیستمان تجربه نمائیم و تجربیات تازه ای از زیست خود داشته باشیم. وقتی ما به دیگرانی که در کنار ما زیست می کنند، التفات داشته باشیم و متوجه این نکته باشیم که اعمال ما در رنج و شادی و درد و رنج آنها دخیل است، این همان فهمیدن و آزمودن تجربه زیست اخلاقی است که ما به دست می آوریم و این همان حساسیت اخلاقی است. «ممکن است ما تفسیر اخلاقی کلی داشته باشیم، اما در موقعیت های مختلف و متضاد زندگی آنرا زمینه مند نکنیم» رست معتقد است که باید تفسیر اخلاقی خودمان را در تعاملات اجتماعی به کار گیریم. مثلا اگر در انتخابات می خواهیم عمل سیاسی انجام دهیم، هر لحظه متوجه این نکته باشیم که این عمل سیاسی ما در سرنوشت دیگران تأثیر می گذارد. تفسیر اخلاقی مان باید در عمل سیاسی ما جریان داشته باشد و این آگاهی زلال همان در نظر گرفتن حقوق دیگران و رنج و شادی است که عمل ما در دیگران ایجاد می کند.

مهمترین عنصر حساسیت اخلاقی اینست که ما تنها یکجور نیست که می توانیم رفتار کنیم. گاهی ما به رفتارهای خود عادت کرده ایم و ناخوداگاه فکر می کنیم که فقط یک نوع عمل می توانیم بکنیم. اما رست معتقد است که امکان های جایگزین برای رفتارهای مان خیلی بیشتر از آنست که فکر می کنیم. ما باید این امکان های جایگزین را به کار گیریم و این می تواند در رفتارمان باب های دیگری به روی ما بگشاید.

بر حسب موقعیت ما می توانیم دست به شبیه سازی بزنیم. شبیه سازی به این معنی که وقتی من می خواهم با کسی رفتاری بکنم، شبیه سازی می کنم که اگر ایشان به جای من بودند و من به جای ایشان، دوست داشتم که ایشان با من چه نوع رفتاری بکنند. در ذهن شبیه سازی می کنم. چرا که ما می دانیم الان با شبیه سازی چه کارهای مهمی قبل از عمل نهایی انجام می دهند، تا عمل نهایی با موفقیت انجام پذیرد. این همه پیشرفت در تکنولوژی وهوشمند سازی مدیون شبیه سازی است. همین کار را در ذهن هم می توان انجام داد. شبیه سازی ذهن در حالات مختلف و در رفتارهای مختلف. مثلا اگر او به جای من بود دلم می خواست با من چگونه رفتار کند، که من الان با او رفتار می کنم. همان قانون ریشه دار اخلاقی از کنفسیوس تا به ادبیات ایرانی و سنتهای دینی که قانونی جهانشمول است. چنان رفتار کن که می خواهی با تو همان رفتار را بکنند‌ «قانون زرین اخلاقی». به تعبیر کانت چنان رفتار کن که می خواهی همیشه وهمه جا قانون زندگی باشد.  خلاقیت دررفتار اخلاقی، درهای جدید و متنوعی به روی ما می گشاید و ما را قادر می سازد که انواع مختلفی از رفتار با دیگران را در پیش بگیریم. مثلا می خواهم چیزی به دیگری بگویم، می توانم الان پیش مردم بگویم یا زمانی دیگر به طور خصوصی بگویم. انتخاب بهترین موقعیت از میان موقعیتهای گوناگون برای گفتن و انتخاب لحن وبیان و شیوه مناسب برای گفتن، این همان خلاقیت اخلاقی است. در اخلاق باید خلاق بود. همان گونه که هنرمند در کار خود خلاقیت به خرج می دهد. چرا که اخلاقی عمل کردن خود یک نوع هنرمندی است. شبیه سازی نمودن و سنجیدن نوع رفتار و انتخاب زیبا ترین و نتیجه بخش ترین آنها ، هنرمندی است. حساسیت اخلاقی را می توان چنین توضیح داد که اگر ما در موقعیت های خاص زیستی ، فاصله معرفتی از خود و رابطه خود با دیگری بگیریم و خود را دروضعیت و جایگاه تماشاگر ناظر (bystander) قرار دهیم، می توانیم اعمال خود را بهتر تحلیل نماییم و بهترین تصمیم را برای عمل اخلاقی اتخاذ کنیم. حتی این مفهوم پربرکت تماشاگر ناظر در مورد خودمان نیز کارکرد دارد. مثلا اگر مصیبتی یا مشکل حادی روی داده و تنهای تنها هستیم، بازاز خود فاصله گرفتن و ناظر هنر زیستن خود بودن می تواند درکنار آمدن با مصیبت و خلق صحنه های متفاوت کارساز باشد.

اگر با رفتارهایی که چه با خودمان و چه با دیگری داریم، لحظه ای در جایگاه ناظر بی طرف قرار بگیریم و شرایط را بازبینی کنیم، محدودیت های اجتماعی و خانوادگی و تاریخی را درک نمائیم و با دیگری مهربانانه و مشفقانه و همدلانه رفتار نمائیم. قادر خواهیم بود که صحنه های هنرمندانه ای خلق نمائیم؛  مهربان باش چون هرکس را که می بینی درگیر جنگی است.....

q      لوپ دوم- قضاوت اخلاقی moral judgment یا استدلال اخلاقی ‌moral  reasoning

 این لوپ، اخلاقی عمل کردن را در توانایی اخلاقی و قضاوت اخلاقی ارزیابی می کند. چنان که قبلا توضیح داده شد در این بخش که مبتنی بر رشد شناختی است نظریات کلبرگ بررسی می شود. کلبرگ در ادامه کار ژان پیاژه قضاوت و استدلال اخلاقی در کودک و نوجوان و بزرگسالان را بررسی نموده و نتیجه تحقیقات خود را در سه سطح و هر سطح را در دو مرحله توضیح می دهد:

§         سطح ماقبل قرار ومدار (تا حدود ده سالگی سن عقلی)

مرحله 1.  اگر چنین بکنم تنبیه می شوم، اخلاق «دیگر پیرو»

مرحله 2. اگر چنین بکنم  تشویق می شوم، اخلاق خود مدار

§         سطح قرار ومدار (بعد از ده سالگی  می تواند رشد کند)

مرحله 3.استدلال در مقیاس کوچک، اخلاق دختر و پسر خوب

مرحله 4. استدلال در مقیاس اجتماع،  اخلاق جامعه پذیری

§         سطح فراتر از قرار ومدار  (بعد از بلوغ تا پایان حیات می تواند رشد کند وشکوفا شود)

مرحله 5. اخلاق احترام به غیر تعمیم یافته

مرحله 6. اخلاق احترام به خویشتن خویش(خود حرمت داری)

 

 کلبرگ معتقد است که کودک از سن ده سالگی وارد مرحله قرار و مدار می شود. (البته ممکن است  فردی در شصت سالگی هم در مرحله پیش قرار و مدار مانده باشد. شصت سال سن تقویمی دارد ولی ده سال رشد اخلاقی نکرده است )  این سطح خود دو مرحله دارد:

 مرحله 1.  اگر چنین بکنم تنبیه می شوم، اخلاق «دیگر پیرو»

در این مرحله کودک درک می کند که اگر چنین کنیم، تنبیه می شوم. این اخلاق مبتنی بر اطاعت است. کودک احساس می کند که به چیزی اگر دست بزنم ، تنبیه می شوم. این مرحله ابتدائی ترین مرحله اخلاق است. در جوامع استبدادی معمولا اخلاق را تقلیل می دهند به اطاعت. به نظرشان اخلاق اجتماعی یعنی اینکه قدرتی وجود داشته باشد و مردم از آن پیروی کنند. این اخلاق را می توان اخلاق ترس- اخلاق بندگی و یا اخلاق دفع ضرر نامید.

مرحله 2. اگر چنین بکنم  تشویق می شوم، اخلاق خود مدار

مرحله دوم در سطح اول، مرحله تشویق است. کودک در این مرحله دست به کارهایی می زند که تشویق اطرافیان را در پی داشته باشد. این مرحله نسبت به مرحله قبل یک گام به پیش محسوب می شود، چرا که از مرحله دیگر پیرو به مرحله خود مدار، قدم می گذارد و کودک با خود استدلال می کند که اگر چنین بکنم تشویق می شوم، این اخلاق ابزاری و سود انگار است. استدلال اینست که اخلاقی عمل کنیم که سود به دست آورم. این رفتار را می کنم که احترامم حفظ شود و محبوبیت پیدا کنم. این مرحله که چند سالی بیشتر دوام ندارد. جای خود را به سطح دوم که همان سطح قرار و مدار است می دهد.

مرحله 3.استدلال در مقیاس کوچک، اخلاق دختر و پسر خوب

 مرحله اول در سطح دوم همان دخترو پسر خوب بودن است. در این مرحله استدلال در مقیاس کوچک خانواده و اطرافیان صورت می پزیرد. در این مرحله قضاوت بر مبنای قواعد محیط کوچک و پیرامونی است، بر اساس پدرسالاری و خویشاوند نوازی است.

q                        دامنه قضاوت در محدوده اطرافیان

q                       برمبنای قواعد محیط کوچک پیرامونی

q                       پدر سالاری

q                       خویشاوند نوازی

مرحله 4. استدلال در مقیاس اجتماع،  اخلاق جامعه پذیری

مرحله چهارم، همان مرحله دوم از سطح دوم است و استدلال در مقیاس اجتماعی است. در این مرحله فرد از محدوده خانواده و اطرافیان پا را فراتر نهاده و در مورد همکلاس، کارمند و همسایه استدلال و قضاوت می کند. در این مرحله فرد وارد سیستمهای اجتماعی می گردد و ارزشهای اجتماعی را درونی می کند و فراتراز اطرافیان، سیستمهای اجتماعی و هنجارهای اجتماعی و هم بستگی های آن را می پذیرد و احساس می کند که برای زیستن اجتماعی، هنجارهایی لازم است که باید به آنها احترام گذاشت.

q                       دامنه استدلال وقضاوت اخلاقی ما از محیط های گرم خانوادگی و خویشاوندی به سمت سیستم ها بزرگتر اجتماعی توسعه پیدا می کند

q                       استدلال هنجاری

q                       ارزشهای اجتماعی

q                      فرایند اجتماعی شدن

 مرحله 5. اخلاق احترام به «غیرِ» تعمیم یافته

پس از مرحله  چهارم و در سن بعد از بلوغ، فرد به اولین مرحله سطح سوم می تواند پا بگذارد. این مرحله ، مرحله اخلاق احترام به غیر است. احترام به غیر تعمیم یافته . این مرحله فراتر از سطح قرار و مدار است. در این مرحله دامنه استدلال و قضاوت اخلاقی از سطح فرهنگ و آیین خاص فراتر می رود و جهانی می شود. پرسش از نژاد و دین و جغرافیا بی معنی می گردد. برای اخلاقی رفتار کردن و خوبی نمودن نیازی به هیچ پرسش و کنجکاوی نیست. «هر که از در آید نامش مپرسید و نانش دهید. آنکه خدای را به جانی ارزد، عبدالله را به نانی ارزد» در این مرحله آدمی درک می کند که دیگران هم می خواهند زندگی بکنند. اخلاق معطوف به حقوق بشر می گردد. همچنین معطوف به عدالت و آزادی های دیگران.

q                       دامنه استدلال وقضاوت اخلاقی از سطح فرهنگ وآیین خاص فراتر می رود و جهانی می شود

q                       هرکس که هست حق حیات دارد

q                       دیگران نیز  احساس درد ورنج دارند، محنت ها و مرارتهایی دارند

q                       دیگران نیز می خواهند وحق دارند لذت ببرند

q                       حقوق بشر و و آزادی ها

مرحله 6. اخلاق احترام به خویشتن خویش (خود حرمت داری)

 مرحله دوم در سطح سوم و ششمین مرحله که مرحله اوج اخلاق استدلالی است، مرحله احترام به خویشتن خویش می باشد. در این مرحله استدلال و قضاوت از مقیاس جهان دیگران هم فراتر می رود و عمق وجودی پیدا می کند. در این مرحله استدلال همان درک  یوتوپیک «utopic» و متعالیست است که از خودمان داریم و این درک متعالی از خود اجازه نمی دهد که غیر اخلاقی عمل کنیم. احساس می کنیم که لطفی و نوری در وجود ما وجود دارد که باید متجلی شود. این مرحله همان خودشکوفایی و تحقق ذات است. اخلاقی عمل کردن در این مرحله هیچ منتی بر دیگری ندارد. چراکه عمل اخلاقی برای توسعه دادن بخود و کشف تازه ها و استعدادهای نهفته در درون خویش است. عمق این استدلال از وجود آدمی و از درون آدمی آغاز می شود سپس به احترام به دیگری و به همه کائنات و به کل هستی می رسد.

q                       دامنه استدلال وقضاوت از مقیاس جهان دیگران فراتر می رود و عمق وجودی پیدا می کند

q                       این استدلال مبتنی بر درکی یوتوپیک از خود واز هستی است

q                       لطفی در وجود هست که  می خواهد منجلی شود

q                       نگریستن به اوج هستی خویش

q                       معنابخشی به هستی خویش

q                       معنابخشی به تجربه های زیست خویش

q                       عمق این نوع استدلال اخلاقی : احترام به خود، به دیگری و به هستی

 

اکنون دوباره به مدل چهار حلقه ای رست برمی گردیم

q      لوپ سوم : انگیزش اخلاقی

چنانکه گفتیم «رست» معتقد است که استدلال اخلاقی و رشد شناختی «کلبرگ» برای زیست اخلاقی کفایت نمی کند. چراکه ما تصورات و تصدیق هایی داریم که به باور تبدیل نشده اند. چراکه افراد، تصورات و تصدیقات بیشماری دارند، که از خواندن و شنیدن و حتی فکر کردن درباره آنها لذت برده اند ولی شخصا نپذیرفته اند، وقتی کسی گزاره ای را شخصا نپذیرد، تبدیل به باور نمی گردد. «رست» معتقد است که ما حتی باورهایی داریم که این باورها در وجود ما موج ایجاد نمی کنند و در حد باور داشت در ذهن ما باقی می مانند. که این باورداشت ها «believe» باید به باورخواست ها «besire »تبدیل گردند.  بیزایر واژه ای است که از بیلیو«believe» و دیزایر«desire» ساخته شده  است. وقتی باورداشت در درونمان به هر علتی شدت بگیرد به باورخواست تبدیل می گردد. پس مهم اینست که باوری را در یک موقعیت مشخص به لحظه ی عمل گسیل نمائیم. اگر این باورها را به لحظه ی عمل گسیل نکنیم و وارد سیستم زیست خود ننمائیم، در همان مرحله باورداشت باقی خواهد ماند؛ ذهنی انبار ، اما نه سرشار. ذهن ما انباری از باورهاست واما سرشار از چند باورخواستها مناسب برای اخلاقی زیستن نیست. هر گزاره ای هشت مرحله طی می کند تا به مقام عمل برسد:

-          مرحله اول که مرحله بیخبری است، هنوز گزاره ای به ذهن وارد نشده است.

-          بعد ازمرحله بی خبری ، مرحله تصور یک فعل اتفاق می افتد. در ذهن آدمی با شنیدن، دیدن یا خواندن، مفهومی شکل می گیرد و در ذهن تصویری از یک فعل به وجود می آید. مثلا با خواندن «بینوایان» تصور بخشایش در ذهن شکل می گیرد.

-          این تصور اگر با استدلال های مختلف تقویت شود و نتایج آن در جامعه سنجیده شود، تبدیل به تصدیق می گردد.

-          وقتی تصدیق شدت پیدا کند و خوب دیده شود و خوب نشان داده شود و در مرحله عمل تصدیق توسعه پیدا کند، تبدیل به باور می گردد.

-          اگر این باور با میل همراه شود و از طرق مختلف مثلا با ارتباط های خوب، با رفتارهای خوب معلمین و مربیان، اشتیاق و رغبت ایجاد گردد، تبدیل به باورخواست یا میل می شود.

-          با شدت گرفتن میل در فضاهای جمعی و ارتباطات اجتماعی، شوق به وجود می آید

-          و شدت شوق به عزیمت تبدیل می شود. شوقهایی که توسعه پیدا کنند و قدرت بگیرند، به عزیمت تبدیل می شوند

-          عزیمت های اخلاقی ما را به سطح تحریک بدنی می رسانند و انگیزشی در ما ایجاد می گردد و ذهن و جسم ما تحت تاثیر این عزیمت قرار می گیرد و انگیزش اخلاقی «moral motivation» رخ می نماید.

 «رست» معتقد است که انگیزش اخلاقی لوپ دیگری است از فرایند روانشناختی اخلاقی در سطح ذهن و ضمیر و شخصیت ما که باید در چرخه منطقی چهارگانه کارکرد خود را ایفا نماید. فرایندی که به انگیزش اخلاقی منجر می شود را در جدول زیر می توان خلاصه کرد:

تحریک بدنی،

انگیزش

عزیمت

شوق

 

 

باورخواست

 

 

باورداشت

تصدیق

تصور

بی خبری

 

q                       ما تصورات وتصدیق هایی داریم که به باور ( believe)تبدیل نشده اند یعنی گزاره های هستند که شنیده یا خوانده ایم ولی شخصا  به  طور جدی نپذیرفته ایم

q                       و باورهایی هم داریم که  در وجود ما موجی وطنینی ایجاد نمی کنند .  در حد همان باورداشت هستند  وبه «باور خواست »(Besire)تبدیل نشده اند . ذهن ما انبار معلومات است اما سرشار از آگاهی زلال اخلاقی نیست

q                       پس مهم این است که باوری  مناسب را در یک موقعیت واقعی و در زمان مشخص به لحظه عمل خویش گسیل بکنیم

q                       این همان انگیزش اخلاقی است که احوال واوصاف و افعال اخلاقی به بار می آورد و بدن وجوارح ما را به حرکت و به کار می دارد

 

 

 

منابع برای خواندن:

دوستان علاقه مندم مخصوصا آنها که با تعلیم وتربیت سر وکار دارند می توانند برای تفصیل این بحث دربارۀ دانش آموزان به تحقیق زیر مراجعه کنند:

  •             Myyry, Liisa(2003). Components of Morality; A Professional Ethics Perspective on Moral Motivation,Moral Sensitivity,Moral Reasoning and RelatedConstructs Among UniversityStudents. Social Psychological Studies 9,  Department   of   Social   Psychology, University of Helsinki.
  •          Rest, J. R. (1986). Moral development: Advances in research and theory. New York: Praeger.
  •           Rest, J. R., Narvaez, D., Bebeau, M. J., & Thoma, S. J. (1999a). Postconventional moral thinking: A neo-Kohlbergian approach. Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.
  •            Rest, J. R., Narvaez, D., Bebeau, M. J., Thoma, S. J. (1999b). DIT2: Devising and testing a revised instrument of moral judgment. Journal of Educational Psychology, 91(4), 644-659. Development of Moral Reasoning at a Higher Education Institution in Nigeria P a g e | 98 Emerging Leadership Journeys, Vol. 5 Iss. 1, pp. 81- 101.
  •           Rest, J. R., Narvaez, D., Thoma, S. J., & Bebeau, M. J. (2000). A Neo-Kohlbergian approach to morality research. Journal of Moral Education, 29(4), 381-394.

 دانلود فایل پی دی اف درس گفتارجلسه دوم


دانلود اسلایدهای  این درس گفتار